مهدی کاشانی زاده
#مهدی_کاشانی_زاده
#دلنوشته_شخصی #عاشقانه #شعر
*سکوت*
می زد آرام
لحظه های قاب شده یِ اتاق
بر شانه یِ بی قرارِ سکوت
که برخیز
و خود را بشکن.
نغمه می خواند در گوش
خورشید با چایِ عطرِ بهار نارنج
ماه با هزار و یک شب هایِ هر شب
که برخیز
و خود را بشکن
اما سکوت؛
سکوت کرد.
تا جای،خالی ماند
فنجان ها شکست
اشک ها ماسید.
سکوت دل داشت
آرزو
رویایِ ما شدن در سر
اما آنقدر ساکت ماند
که سرانجام من شد...
96/3/12
#دلنوشته_شخصی #عاشقانه #شعر
*سکوت*
می زد آرام
لحظه های قاب شده یِ اتاق
بر شانه یِ بی قرارِ سکوت
که برخیز
و خود را بشکن.
نغمه می خواند در گوش
خورشید با چایِ عطرِ بهار نارنج
ماه با هزار و یک شب هایِ هر شب
که برخیز
و خود را بشکن
اما سکوت؛
سکوت کرد.
تا جای،خالی ماند
فنجان ها شکست
اشک ها ماسید.
سکوت دل داشت
آرزو
رویایِ ما شدن در سر
اما آنقدر ساکت ماند
که سرانجام من شد...
96/3/12
۲.۳k
۰۶ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.