فصل شبدردناک
فصل۲| شبدردناک|
پارت ۱۰۸
اقا/ج: چی شده پسرم
ایل سونگ: اون پسره شما کاش میشد بمیره ..
ایل سونگ عصبی از جلو اقا جئون کنار رفت و خانم جئون عصبی ی بلند شد سمت اش رفت
خانم/ج: تو میفهمی چی میگی ها
ایل سونگ: اون ...
بغض تو گلو اش اذیت اش میکرد و بزور حرف اش را میزد
ایل سونگ: اون پسره شما همون عوضی هست که این همه مدت دنبالش میگشتم اون به خوا...
مادر جونکوک عصبی و با گریه گفت
خانم/ج: خب که چی مگه چیکار کرده ها اون پسر بخاطر تون دختر حرص خنده هایش و زندگیش رو ازش گرفت
ایل سونگ: مکه چیکارش کرده هر کاری هم کرده باشه بازم این حقش نبود تازشم چه خوب افتخار میکنه
اقا/ج: میدونم پسرم ولی ما هم تازه خبر دار شدیم جونکوک بخاطر مرگ سوجین ات رو مقصر میدونست و کاری از دست ما بر نمیاد معذرت میخواهم
ایل سونگ پسر با ادب و کسی بود که به بزرگا احترام میگذاشت پس این معذرت خواهی را نپذیرفت تا اقا جئون بگه
ایل سونگ: خواهش میکنم اقا جئون شما نباید معذرت خواهی کنید اون پسره شما.....
اشکی از گوشه چشم اش سرازیر شد و زود با. دستش پاکش کرد و گفت
ایل سونگ: ات حاملست فقد خواستم اینو بگم اون دلش میخواد بچه رو سقط کنه ولی باید به شما میگفتم اول وقتی خبر دار شدم دلم خواست که ببریم بیمارستان و
خانم/ج: تو نمیتونی حقش رو نداری پسرم با مرگ دستو پنچه نرم میکنه بعدشم تو میگی ... حق اینو نداری
ایل سونگ: خب پسره شما چی فقد اگه دست بهش برسه قاتلش میشم همینو بس
ایل سونگ قدمی برداشت ولی با حرفه اقا جئون ایستاد
اقا/ج: چرا اینجوری میگی ایل سونگ شما با هم بزرگ شدین خودت رو بزار جایه جونکوک ببین تو این چند مدت چقدر با خواهرت غصه خوردی فقد خودت رو بزار جاش همین اگه درکش کردی که تماس میگیری و به همه میگی که ما میآییم خواستگار ات ولی اگر درکش نکردی بیا ... بیا و با چاقو خنجر اسلحه هرچی رو با خودت بیاری اجازه هست میتونی بکشیش
ایل سونگ بدونه هیچ حرفی دیگی حرکت کرد و رفت ... این حرف ها ذهنش را درگیر کرد
پارت ۱۰۸
اقا/ج: چی شده پسرم
ایل سونگ: اون پسره شما کاش میشد بمیره ..
ایل سونگ عصبی از جلو اقا جئون کنار رفت و خانم جئون عصبی ی بلند شد سمت اش رفت
خانم/ج: تو میفهمی چی میگی ها
ایل سونگ: اون ...
بغض تو گلو اش اذیت اش میکرد و بزور حرف اش را میزد
ایل سونگ: اون پسره شما همون عوضی هست که این همه مدت دنبالش میگشتم اون به خوا...
مادر جونکوک عصبی و با گریه گفت
خانم/ج: خب که چی مگه چیکار کرده ها اون پسر بخاطر تون دختر حرص خنده هایش و زندگیش رو ازش گرفت
ایل سونگ: مکه چیکارش کرده هر کاری هم کرده باشه بازم این حقش نبود تازشم چه خوب افتخار میکنه
اقا/ج: میدونم پسرم ولی ما هم تازه خبر دار شدیم جونکوک بخاطر مرگ سوجین ات رو مقصر میدونست و کاری از دست ما بر نمیاد معذرت میخواهم
ایل سونگ پسر با ادب و کسی بود که به بزرگا احترام میگذاشت پس این معذرت خواهی را نپذیرفت تا اقا جئون بگه
ایل سونگ: خواهش میکنم اقا جئون شما نباید معذرت خواهی کنید اون پسره شما.....
اشکی از گوشه چشم اش سرازیر شد و زود با. دستش پاکش کرد و گفت
ایل سونگ: ات حاملست فقد خواستم اینو بگم اون دلش میخواد بچه رو سقط کنه ولی باید به شما میگفتم اول وقتی خبر دار شدم دلم خواست که ببریم بیمارستان و
خانم/ج: تو نمیتونی حقش رو نداری پسرم با مرگ دستو پنچه نرم میکنه بعدشم تو میگی ... حق اینو نداری
ایل سونگ: خب پسره شما چی فقد اگه دست بهش برسه قاتلش میشم همینو بس
ایل سونگ قدمی برداشت ولی با حرفه اقا جئون ایستاد
اقا/ج: چرا اینجوری میگی ایل سونگ شما با هم بزرگ شدین خودت رو بزار جایه جونکوک ببین تو این چند مدت چقدر با خواهرت غصه خوردی فقد خودت رو بزار جاش همین اگه درکش کردی که تماس میگیری و به همه میگی که ما میآییم خواستگار ات ولی اگر درکش نکردی بیا ... بیا و با چاقو خنجر اسلحه هرچی رو با خودت بیاری اجازه هست میتونی بکشیش
ایل سونگ بدونه هیچ حرفی دیگی حرکت کرد و رفت ... این حرف ها ذهنش را درگیر کرد
- ۲۰.۳k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط