فصل شب دردناک
فصل۲ |شب دردناک|
پارت ۱۰۶
من میگیرم نه ... یا اگه بزارم بچه رو به دنیا بیاره چی بهش چی بگم .. نمیتونم او عوضی رو پیاده کنم
آخر حرفش کلافه دستی تو موهایش کشید فقد یک مشاوره از یک آدم میخواست خودش هم نمیفهمی که چیکار کنه
دکتر بعد از سکوت ای شروع به حرف زدن کرد
دکتر : خب ... نمیتونی بهش بگی بچه رو سقط کنه چون این بیشتر دلم آدم رو میسوزونه... نمیتونی اون مرده رو هم پیدا کنی ولی میدونی درش رو خودت انتخاب کنی ؟
ایل سونگ شوکه نگاهش کرد و سوالی که ذهنش را درگیر کرد را به زبان می آورد؟
ایل سونگ: چی .. باید چیکار کنم ؟
دکتر از رو صندلی بلند شد و سمته در ایل سونگ رفت و جلوش نشست
دکتر : معلومه... به کسی که خیلی بهش اعتماد داری خواهرت رو بهش بسپار
ایل سونگ: کی همچین فدا کاری برام انجام میده نمیتونم ...
دکتر : وقتی خواهرت باهاش ازدواج کنه دیگه دهن ها مردم بسته میشه و بهش میگی که بچه از اونه همین
ایل سونگ: واقعا نمیفهمم
نفس کلافه ای کشید
دکتر : جوره دیگی نمیتونی به خواهر خودت کمک کنی
ایل سونگ: ممنون از توصیه خود تون پس دیگه باید بریم ..
دکتر : آره راستی نسخه خانم پارک رو نوشتم چندین ویتامین هستش لطفا تغذیه ش اصلا خوب نیست بدنش خیلی ضعیفه ..
ایل سونگ: بازم ممنون آقای دکتر
دکتر سری تکون داد و ایل سونگ بعد از گرفتن نسخه بلند شد با صدا دکتر ایستاد
دکتر: هر تصمیمی گرفتین به من بگید اینجا خواهرت رو بیار برایه سقط بچه
با این حرف دکتر ایل سونگ وجدان درونش نمیگذاشت این حرف تکرار تکرار با ناامیدی از اتاق خارج شد خواهرش را دید که بعد از این همه مدت خنده ای کرد و از اینکه سرگرم شده بود با گوشی خوشحال شد قدم برداشت سمتش و کنارش نشست...
ات : اومدی هیونگ بریم
دختره از رو صندلی بلند شد و خدا خدا میکرد حتسش درست نباشه یا حرف اون پرستار
ایل سونگ: بشین ات
ات نگران کنارش نشست
ات: هیونگ بریم اینجا نفس کشیدن برام سخته
بردارش با هزاران حرفی که در ذهانش میچرخاند بلخره گفت
ایل سونگ: باید حرف بزنیم باشه
ات : هی....هیونگ
ایل سونگ: نتیجه آزمایش هات اومدن .... و معلوم شد چطور بگم .. حامله هستی
دختر بغض گرفت و بدنش میلرزید سرش را پایین انداخت و شروع به گریه کردن کرد درونش فقد یک زانو خون بود موضوع غم انگیز در خصوص زندگی ، کوتاه بودن آن نیست
بلکه غم انگیز آن است که مردم زندگی را خیلی دیر شروع میکنیم
ایل سونگ خواهرش را در اغوشش گرفت و سفت بغلش گرفت ..
ایل سونگ: چیزی نیست ...
پارت ۱۰۶
من میگیرم نه ... یا اگه بزارم بچه رو به دنیا بیاره چی بهش چی بگم .. نمیتونم او عوضی رو پیاده کنم
آخر حرفش کلافه دستی تو موهایش کشید فقد یک مشاوره از یک آدم میخواست خودش هم نمیفهمی که چیکار کنه
دکتر بعد از سکوت ای شروع به حرف زدن کرد
دکتر : خب ... نمیتونی بهش بگی بچه رو سقط کنه چون این بیشتر دلم آدم رو میسوزونه... نمیتونی اون مرده رو هم پیدا کنی ولی میدونی درش رو خودت انتخاب کنی ؟
ایل سونگ شوکه نگاهش کرد و سوالی که ذهنش را درگیر کرد را به زبان می آورد؟
ایل سونگ: چی .. باید چیکار کنم ؟
دکتر از رو صندلی بلند شد و سمته در ایل سونگ رفت و جلوش نشست
دکتر : معلومه... به کسی که خیلی بهش اعتماد داری خواهرت رو بهش بسپار
ایل سونگ: کی همچین فدا کاری برام انجام میده نمیتونم ...
دکتر : وقتی خواهرت باهاش ازدواج کنه دیگه دهن ها مردم بسته میشه و بهش میگی که بچه از اونه همین
ایل سونگ: واقعا نمیفهمم
نفس کلافه ای کشید
دکتر : جوره دیگی نمیتونی به خواهر خودت کمک کنی
ایل سونگ: ممنون از توصیه خود تون پس دیگه باید بریم ..
دکتر : آره راستی نسخه خانم پارک رو نوشتم چندین ویتامین هستش لطفا تغذیه ش اصلا خوب نیست بدنش خیلی ضعیفه ..
ایل سونگ: بازم ممنون آقای دکتر
دکتر سری تکون داد و ایل سونگ بعد از گرفتن نسخه بلند شد با صدا دکتر ایستاد
دکتر: هر تصمیمی گرفتین به من بگید اینجا خواهرت رو بیار برایه سقط بچه
با این حرف دکتر ایل سونگ وجدان درونش نمیگذاشت این حرف تکرار تکرار با ناامیدی از اتاق خارج شد خواهرش را دید که بعد از این همه مدت خنده ای کرد و از اینکه سرگرم شده بود با گوشی خوشحال شد قدم برداشت سمتش و کنارش نشست...
ات : اومدی هیونگ بریم
دختره از رو صندلی بلند شد و خدا خدا میکرد حتسش درست نباشه یا حرف اون پرستار
ایل سونگ: بشین ات
ات نگران کنارش نشست
ات: هیونگ بریم اینجا نفس کشیدن برام سخته
بردارش با هزاران حرفی که در ذهانش میچرخاند بلخره گفت
ایل سونگ: باید حرف بزنیم باشه
ات : هی....هیونگ
ایل سونگ: نتیجه آزمایش هات اومدن .... و معلوم شد چطور بگم .. حامله هستی
دختر بغض گرفت و بدنش میلرزید سرش را پایین انداخت و شروع به گریه کردن کرد درونش فقد یک زانو خون بود موضوع غم انگیز در خصوص زندگی ، کوتاه بودن آن نیست
بلکه غم انگیز آن است که مردم زندگی را خیلی دیر شروع میکنیم
ایل سونگ خواهرش را در اغوشش گرفت و سفت بغلش گرفت ..
ایل سونگ: چیزی نیست ...
- ۲۰.۴k
- ۱۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط