غیرتی من
غیرتی من
پارت 8
(جنگ کوی)
از ماشین شی یان پیاده شدم اون رفت میخواستم میخواستم زنگ رو بزنم که یکی از پشت دستمال گذاشت وی دهنم و بیهوش شدم
(2 ساعت بعد)
از خواب بیدار شدم وسط یه خرابه بودم با چند تا ادم اطرافم دهنم بسته بود که یکی اومد سمتم
(دیلان وانگ دشمن شی یان و قبلا رئیس مافیا ها ولی ادمای خیلی زیادی رو کشته و الان ا همه دشمنی داره و یه اشغال به تمام معنا که کسایی مثل جنگ کوی رو بد بخت میکنه)
دیلان وانگ:به به نامزد یانم که اینجاست
جنگ کوی:یان؟ من خودم نامزد دارم
دیلان وانگ:لازم نیست جون خودتو به خاطر نامزدت به خطر بندازی هرچه زود تر میاد اینجا تا دیگه هیچ وقت روز خوش نبینی
جنگ کوی:عوضی میخوای چیکار کنی؟(باداد)
دیلان وانگ:هیچی فقط قرار رو تخت با شی یان باشی
جنگ کوی:منظورت چیه؟
دستامو از صندلی باز کردن منو بردن در یه اتاقو باز کردن فقط یه تخت اونجا بود منو پرت کرد با تخت و دستامو بستن که اون مرده زنگ زد به کسی و گذاشت روی ایفون
دیلان وانگ:خودت لختش میکنی یا ما لختش کنیم
شی یان:دست بهش نزنید
جنگ کوی:منظورت چیه عوضییی(با جیغ)
(نویسنده:چقدر این بچه پاستوریزس)
شی یان:خانم جنگ لطفا اروم باشین
جنگ کوی:عوضی اگر من از اینجا بیام بیرون زندت نمیزارم(منظورش به شی یانه)
گوشی رو قطع کرد و از اتاق رفت بیرون دستامو خیلی سفت بسته بود انگار داشت خون توش جمع میشد بعد از بیست دقیقه شی یان وارد اتاق شد اومد سمتم و دستامو باز کرد و یه دونه زدم تو گوشش
جنگ کوی:معلومه دارین چه گوهی میخورین
شی یان:میخوام یه کار کنم خیلی زود تموم میشه لطفا متو ببخش مجبورم به خاطر اینکه جونتو نجات بدم اینکارو بکنم
شی یان:دستشو گذاشت روی پام
جنگ کوی:نکنه!!!!
(بقیش توی کامنت )
از خواب بیدار شدم زیر دلم شدید درد میکرد زدم زیر گریه که یکی از پشت بغلم کرد برگشتم دیدم که شویی
شویی:حالت خوبه؟
شویی رو بغل کرد و گریه کردم....
پارت 8
(جنگ کوی)
از ماشین شی یان پیاده شدم اون رفت میخواستم میخواستم زنگ رو بزنم که یکی از پشت دستمال گذاشت وی دهنم و بیهوش شدم
(2 ساعت بعد)
از خواب بیدار شدم وسط یه خرابه بودم با چند تا ادم اطرافم دهنم بسته بود که یکی اومد سمتم
(دیلان وانگ دشمن شی یان و قبلا رئیس مافیا ها ولی ادمای خیلی زیادی رو کشته و الان ا همه دشمنی داره و یه اشغال به تمام معنا که کسایی مثل جنگ کوی رو بد بخت میکنه)
دیلان وانگ:به به نامزد یانم که اینجاست
جنگ کوی:یان؟ من خودم نامزد دارم
دیلان وانگ:لازم نیست جون خودتو به خاطر نامزدت به خطر بندازی هرچه زود تر میاد اینجا تا دیگه هیچ وقت روز خوش نبینی
جنگ کوی:عوضی میخوای چیکار کنی؟(باداد)
دیلان وانگ:هیچی فقط قرار رو تخت با شی یان باشی
جنگ کوی:منظورت چیه؟
دستامو از صندلی باز کردن منو بردن در یه اتاقو باز کردن فقط یه تخت اونجا بود منو پرت کرد با تخت و دستامو بستن که اون مرده زنگ زد به کسی و گذاشت روی ایفون
دیلان وانگ:خودت لختش میکنی یا ما لختش کنیم
شی یان:دست بهش نزنید
جنگ کوی:منظورت چیه عوضییی(با جیغ)
(نویسنده:چقدر این بچه پاستوریزس)
شی یان:خانم جنگ لطفا اروم باشین
جنگ کوی:عوضی اگر من از اینجا بیام بیرون زندت نمیزارم(منظورش به شی یانه)
گوشی رو قطع کرد و از اتاق رفت بیرون دستامو خیلی سفت بسته بود انگار داشت خون توش جمع میشد بعد از بیست دقیقه شی یان وارد اتاق شد اومد سمتم و دستامو باز کرد و یه دونه زدم تو گوشش
جنگ کوی:معلومه دارین چه گوهی میخورین
شی یان:میخوام یه کار کنم خیلی زود تموم میشه لطفا متو ببخش مجبورم به خاطر اینکه جونتو نجات بدم اینکارو بکنم
شی یان:دستشو گذاشت روی پام
جنگ کوی:نکنه!!!!
(بقیش توی کامنت )
از خواب بیدار شدم زیر دلم شدید درد میکرد زدم زیر گریه که یکی از پشت بغلم کرد برگشتم دیدم که شویی
شویی:حالت خوبه؟
شویی رو بغل کرد و گریه کردم....
۵.۱k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.