من در هیچ دسته ای جا نمی شدم، از تمام چهارچوب ها و کادرها
من در هیچ دستهای جا نمیشدم، از تمام چهارچوبها و کادرها میزدم بیرون، نه منزوی بودم، نه اجتماعی، نه درونگرای مطلق، نه برونگرای محض.
گاهی از مهربانی سر میرفتم و گاهی بدجنسترین آدمِ دنیا میشدم.
گاهی دلم لک میزد برای حرف زدن و بودن کنار آدمها و گاهی چه دیوانهوار تقلا میکردم تنها باشم.
من به هیچ گروهی تعلق نداشتم، گاهی یک کودکِ لجباز بودم که دلش همبازی میخواست و گاهی یک بالغِ فهمیده و مسئولیتپذیر!
گاهی محکم و با اراده و جسور بودم و گاهی شدیدا شکننده و آسیبپذیر و ضعیف!
گاهی بیخیال و شاد، گاهی غصهدار و دغدغهمند و غمگین.
من نسخهی کاملِ هیچ دستهای نبودم. من خودم بودم و این، کار را سختتر میکرد،
من حتی بلد نبودم تظاهر کنم که کامل هستم، که نقاب بزنم و خودم را جمع و جور کنم و از دستهی خاصی نزنم بیرون و شبیهتر شوم به آدمها،
که اینقدر فاصله نگیرم و اینقدر حس نکنم با همه فرق دارم،
که نترسم از دنیا، که تصور نکنم زمینی نیستم و هیچ سیارهی دیگری هم مسئولیت منِ غیر قابل توصیف را به عهده نمیگیرد.
من به هیچ دستهی خاصی تعلق نداشتم.
من نسخهی کاملِ هیچ چیز و هیچ کس نبودم.
من فقط خودم بودم،
و فقط همین را بلد بودم.
نرگس_صرافیان_طوفان
گاهی از مهربانی سر میرفتم و گاهی بدجنسترین آدمِ دنیا میشدم.
گاهی دلم لک میزد برای حرف زدن و بودن کنار آدمها و گاهی چه دیوانهوار تقلا میکردم تنها باشم.
من به هیچ گروهی تعلق نداشتم، گاهی یک کودکِ لجباز بودم که دلش همبازی میخواست و گاهی یک بالغِ فهمیده و مسئولیتپذیر!
گاهی محکم و با اراده و جسور بودم و گاهی شدیدا شکننده و آسیبپذیر و ضعیف!
گاهی بیخیال و شاد، گاهی غصهدار و دغدغهمند و غمگین.
من نسخهی کاملِ هیچ دستهای نبودم. من خودم بودم و این، کار را سختتر میکرد،
من حتی بلد نبودم تظاهر کنم که کامل هستم، که نقاب بزنم و خودم را جمع و جور کنم و از دستهی خاصی نزنم بیرون و شبیهتر شوم به آدمها،
که اینقدر فاصله نگیرم و اینقدر حس نکنم با همه فرق دارم،
که نترسم از دنیا، که تصور نکنم زمینی نیستم و هیچ سیارهی دیگری هم مسئولیت منِ غیر قابل توصیف را به عهده نمیگیرد.
من به هیچ دستهی خاصی تعلق نداشتم.
من نسخهی کاملِ هیچ چیز و هیچ کس نبودم.
من فقط خودم بودم،
و فقط همین را بلد بودم.
نرگس_صرافیان_طوفان
۳.۷k
۲۴ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.