پارت چهارم [دلتنگم]
پارت چهارم [دلتنگم]
جیمین بچه رو از کوک گرفت و توی بغل خودش جا داد مشغول خوردن صبحانه شد بانسو با دستای کوچیکش تیشرت جیمین و توی دستش گرفت و بود با بازی گوشی میخواست تیشترت و دربیاره جیمین ک متوجه شد نگاهی ب دختر کوچولو کرد و خندید ک جونگ کوک گفت :چیزی شده چرا میخوندی
جیمین:از دخترت بپرس ک سعی دارعه لباسم و دربیاره
کوک:بنظرم سیکس پکات همه رو اغوا میکنه چ برسه ب بچه
جیمین:پس اگ سیکس پکا باباشو ببینه چ میشود
بانسو از تلاش خسته شده بود زد زیر گریه و جیمین اون رو ب بغل گرفت و سرش و گذاشت روی شونش و با دستش ب پشت بچه میزد
جیمین:کسل بنظر میرسه کوک
کوک:نه فقط یکم خوابم میاد
جیمین:من میبرمش حموم توعم استراحت کن
جیمین از صبحونه خوردن دست کشید و با بچه ب سمت اتاقش رفت تا حوله و لباس و صبونه بچه رو بیارعه
جیمین ب سمت ساک بچه رفت و اون رو روی تخت دو نفره کوک گذاشت لباس ها رو بیرون ریخت و بچه رم روی تخت گذاشت و گفت :کردم و می پوشی خانوم کوچولو
دختر کوچولو داشت با ی لباس صورتی ک طرح عروسک روش داشت بازی میکرد ب سمتش رفت و گفت :پس این و میخوای ارعه
جیمین لباسارو جمع جور کرد و ب سمت کوله ی خودش رفت ی دست لباس برداشت و ب سمت حموم رفت وان کوچیکی ک کوک برای دخترش گرفته بود رو پر کرد و بچه رو داخلش گذاشت
و اب دوش و ولرم کرد و روی پشتش گرفت ک باعث خندعه از تح دل دختر کوچولو بشه
جیمین بچه رو از کوک گرفت و توی بغل خودش جا داد مشغول خوردن صبحانه شد بانسو با دستای کوچیکش تیشرت جیمین و توی دستش گرفت و بود با بازی گوشی میخواست تیشترت و دربیاره جیمین ک متوجه شد نگاهی ب دختر کوچولو کرد و خندید ک جونگ کوک گفت :چیزی شده چرا میخوندی
جیمین:از دخترت بپرس ک سعی دارعه لباسم و دربیاره
کوک:بنظرم سیکس پکات همه رو اغوا میکنه چ برسه ب بچه
جیمین:پس اگ سیکس پکا باباشو ببینه چ میشود
بانسو از تلاش خسته شده بود زد زیر گریه و جیمین اون رو ب بغل گرفت و سرش و گذاشت روی شونش و با دستش ب پشت بچه میزد
جیمین:کسل بنظر میرسه کوک
کوک:نه فقط یکم خوابم میاد
جیمین:من میبرمش حموم توعم استراحت کن
جیمین از صبحونه خوردن دست کشید و با بچه ب سمت اتاقش رفت تا حوله و لباس و صبونه بچه رو بیارعه
جیمین ب سمت ساک بچه رفت و اون رو روی تخت دو نفره کوک گذاشت لباس ها رو بیرون ریخت و بچه رم روی تخت گذاشت و گفت :کردم و می پوشی خانوم کوچولو
دختر کوچولو داشت با ی لباس صورتی ک طرح عروسک روش داشت بازی میکرد ب سمتش رفت و گفت :پس این و میخوای ارعه
جیمین لباسارو جمع جور کرد و ب سمت کوله ی خودش رفت ی دست لباس برداشت و ب سمت حموم رفت وان کوچیکی ک کوک برای دخترش گرفته بود رو پر کرد و بچه رو داخلش گذاشت
و اب دوش و ولرم کرد و روی پشتش گرفت ک باعث خندعه از تح دل دختر کوچولو بشه
۶۷.۱k
۲۴ خرداد ۱۴۰۰