پارت: 6
پارت: 6
«روشنایی پس از تاریکی»
Part: ۶
"Light After Darkness"
تو ایستگاه اتوبوس دید یه برگه زدن شهروندان عزیز امروز اتوبوس این نط به دلیل لغزندگی خیابان ها تصادف کرده و این خط مختل شده است با تشکر شهردار
ویو لونا:
میخواستم برم دیدم یه برگه چسبوندن به ایستگاه(همون برگه دیگه ادمین گشاد است) وااای تا موقعی برسم خونه سرما میخورم دیدم یکی بوق زد دیدم کوکه
لونا: سلام کوکی
کوک: سلام ماه کوچولو میبینم ایستگاه بسته شده و باید پیاده بری و سرما میخوری بیا بشین برسونت
لونا: نه ممنون مرسی
کوک: لونا بیا ناز نکن سرما میخوری
لونا: ممنون
ویو کوک:
لونا اومد سوار شد و ازش ادرس خونشونو پرسیدم و رسوندمش چه خونه ی بزرگی عمارت بود! بهش گفتم: خدافظ ماه کوچولو.
دیدم میخواست جواب بده یه لحظه اسمون بنفش شد و رعد و برق زد و لونا حیغ کوچیکی کشید دیدم رنک به صورتش نمونده رفتم پیاده شدم
کوک: لونا حالت خوبه
لونا:(سرش رو به معنا ی نه به جپ و راست تکون میده)
کوک: ببینم لونا تو فوبیای رعد و برق داری (خنده)
لونا: مرض نخند ولی خب اره
کوک: خب برو داخل مامانت بهت یه مسکن بده یه ذره بخوابی خوب میشی
لونا: اما مامانم تا دوما دیگه خونه نمیاد
کوک: اووووووه
خب بیا خونه ی من
دیدم هیلی لونا داره ناز میکنه که نیاد براید استایل بغلش کردم گذاشتم توی ماشین و راه افتادم سمت عمارتم خب خونه من از مامان بابام جداست
رسیدم به در عمارت با ربموت بازش کردم ماشینو دادم به بادیگارد و رفتیم با لونا داخل
ویو نویسنده:
به عمارت رسیدن کوک و لونا رفتن داخل لونا دید خانم نسبتا پیری داره با لبخند اشپزی میکنه درسته خونه ی لوناشون هم بزرگ بود اما هژج وقت هیچ خدمت کاری استخدام نکردن کوک رفت پیش اجوما(به خانم های پیر تو کره میگن اجوما و به اقاهای پیر میگن اجوشی)
کوک: سلام اجوما به به چه بویی چه کردی چی درست کردی؟
اجوما: سلام پسرم خیلی ممنون خوش اومدی جاجانگمیون درست کردم با کمی گوشت سرخ شده
کوک: اوه چقد خوب راستی اجوما امروز مهمون داریم دوستمه
ویو لونا:
داشتم به کوک و اجوما نگاه میکردم جقد باهم مهربون بود واااای کیوتا
ویو نویسنده:
کوک گفت امروز مهمون دارن اجوما کفت کی پسرم؟
کوک: اجوما امروز دوستم اومده چون یه کوچولو ترسوعه برای همین اومده اینجا
اجوما: اها باشه پسرم پس من میز و میچینم شما برید استراحت کنید
رفتن نشستن کمی بعد اجوما اونا رو برای ناهار صدا زد
رفتن دیدن اجوما غذا های خوبی پخته غذا خوردن و گذاشت ظرفا رو توسینک اجوما شست و رفت به کوک گفت: پسرم میشه من امروز زود تر برم نوه ام داره بدنیا میاد؟
کوک: بله اجوما و کادوی نوه تون رو هم فردا بهتون میدم
ویو لونا:
پشت سر کوک بودم موثل اینکه اجوما میخاس بره با کوک از اجوما خدافظی کرد ولی....
«روشنایی پس از تاریکی»
Part: ۶
"Light After Darkness"
تو ایستگاه اتوبوس دید یه برگه زدن شهروندان عزیز امروز اتوبوس این نط به دلیل لغزندگی خیابان ها تصادف کرده و این خط مختل شده است با تشکر شهردار
ویو لونا:
میخواستم برم دیدم یه برگه چسبوندن به ایستگاه(همون برگه دیگه ادمین گشاد است) وااای تا موقعی برسم خونه سرما میخورم دیدم یکی بوق زد دیدم کوکه
لونا: سلام کوکی
کوک: سلام ماه کوچولو میبینم ایستگاه بسته شده و باید پیاده بری و سرما میخوری بیا بشین برسونت
لونا: نه ممنون مرسی
کوک: لونا بیا ناز نکن سرما میخوری
لونا: ممنون
ویو کوک:
لونا اومد سوار شد و ازش ادرس خونشونو پرسیدم و رسوندمش چه خونه ی بزرگی عمارت بود! بهش گفتم: خدافظ ماه کوچولو.
دیدم میخواست جواب بده یه لحظه اسمون بنفش شد و رعد و برق زد و لونا حیغ کوچیکی کشید دیدم رنک به صورتش نمونده رفتم پیاده شدم
کوک: لونا حالت خوبه
لونا:(سرش رو به معنا ی نه به جپ و راست تکون میده)
کوک: ببینم لونا تو فوبیای رعد و برق داری (خنده)
لونا: مرض نخند ولی خب اره
کوک: خب برو داخل مامانت بهت یه مسکن بده یه ذره بخوابی خوب میشی
لونا: اما مامانم تا دوما دیگه خونه نمیاد
کوک: اووووووه
خب بیا خونه ی من
دیدم هیلی لونا داره ناز میکنه که نیاد براید استایل بغلش کردم گذاشتم توی ماشین و راه افتادم سمت عمارتم خب خونه من از مامان بابام جداست
رسیدم به در عمارت با ربموت بازش کردم ماشینو دادم به بادیگارد و رفتیم با لونا داخل
ویو نویسنده:
به عمارت رسیدن کوک و لونا رفتن داخل لونا دید خانم نسبتا پیری داره با لبخند اشپزی میکنه درسته خونه ی لوناشون هم بزرگ بود اما هژج وقت هیچ خدمت کاری استخدام نکردن کوک رفت پیش اجوما(به خانم های پیر تو کره میگن اجوما و به اقاهای پیر میگن اجوشی)
کوک: سلام اجوما به به چه بویی چه کردی چی درست کردی؟
اجوما: سلام پسرم خیلی ممنون خوش اومدی جاجانگمیون درست کردم با کمی گوشت سرخ شده
کوک: اوه چقد خوب راستی اجوما امروز مهمون داریم دوستمه
ویو لونا:
داشتم به کوک و اجوما نگاه میکردم جقد باهم مهربون بود واااای کیوتا
ویو نویسنده:
کوک گفت امروز مهمون دارن اجوما کفت کی پسرم؟
کوک: اجوما امروز دوستم اومده چون یه کوچولو ترسوعه برای همین اومده اینجا
اجوما: اها باشه پسرم پس من میز و میچینم شما برید استراحت کنید
رفتن نشستن کمی بعد اجوما اونا رو برای ناهار صدا زد
رفتن دیدن اجوما غذا های خوبی پخته غذا خوردن و گذاشت ظرفا رو توسینک اجوما شست و رفت به کوک گفت: پسرم میشه من امروز زود تر برم نوه ام داره بدنیا میاد؟
کوک: بله اجوما و کادوی نوه تون رو هم فردا بهتون میدم
ویو لونا:
پشت سر کوک بودم موثل اینکه اجوما میخاس بره با کوک از اجوما خدافظی کرد ولی....
۵.۱k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.