فصل شب دردناک

فصل۲ |شب دردناک|
پارت ۸۷

آروم سمته تخت برداشت و رو تخت نشوند اش
شوهوآ کنارش نشست و ایل سونگ پنبه را برداشت کمی الکل را روش ریخت و به سمته زخم های رو دستش زد ولی دختره دستش را ازش دور کرد ایل سونگ نفس عميقي کشید و هیچ حرفی نگفت شوهوآ با آرمش دستش را گذاشت رو شانه ات
شوهوآ: آبجی بزار. رو زخم هات رو پانسمان بکنیم باشه
دختره با چشم های که سفیدش مثل خون شده بود و با چشم های پف کرده بیخیال با موهای نیم خیس و نیم تر به برادرش نگاه کرد ... با تمام جودش لب باز کرد و این کلمه را گفت
ات: حا....حالتون از من بهم .. نمیخوره
ایل سونگ زود خواهرش را در‌اغوشش گرفت و بوسی رو موهایش گذاشت و دختره در آغوش بردارش شروع به گریه کرد با صدا بلند گریه میکرد ... درد اش جسمی نبود روحی بود
____________

هیونگ نین با سینی به دست وارد اتاق شد و شوهوآ ایل سونگ ات هر سه رو صندلی ها نشسته بودم
ایل سونگ: اوووو بلخره اوردی کجا میوندی
هیونگ نین سینی را گذاشت رو میز و شوهوآ همراه باهاش مشغول چیدن اش شدن ایل سونگ نگاهش را به ات دوخت بی حس و بی جون نشسته بود موهایش رو صورتش بود و نیم رخش را معلوم میکرد
ایل سونگ: خواهری توت فرنگی بخور صبحونه هم نخوردی خواهش میکنم یه تیکه از پیتزا بخور
دختره با همان چشم های پف کرده و مثل خون بهش خیره شد باز هم هیچ حرفی نگفت بدونه هیچ حرفی از رو صندلی بلند شد و رو تختش دراز کشید انگار سرش میشد پاهایش را تو خودش جم کرد شوهوآ زود سمتش رفت و پتو را کشید روش ایل سونگ با هر بار دیدن خواهرش عصبی تر میشد ولی باید به زمان میگفت تا باهاش یار باشه پس‌نفس عميقي کشید و دوباره میز را جم کردن و از اتاق خارج شدن کله روز را گریه کرده بود با خودشان گفتن تا کمی استراحت کنه ولی اون خواب نبود خودش را به خواب زده بود وقتی اتاق خالی شد دوباره چشم هایش را باز کرد و پتو را سفت بغل گرفته بود