فصل شب دردناک

فصل۲ | شب دردناک|
پارت ۸۸

ایل سونگ : شوهوآ هیونگ نین خواهرم رو به شما می‌سپارم نزارید پدر بهش نزدیک شه
هیونگ نین : خیالت تخت
شوهوآ : باشه هیونگ ولی خواهش میکنم کاری نکن که بقیه نگرانت بشن
ایل سونگ سری تکون داد و سمته در قدم برداشت.....

____________ شب ساعت ۱۲

در اتاقش را باز کرد و با پا برهنه از اتاقش خارج شد و با تاریکی سالن موجه شد آروم آروم از پله ها پایین رفت در آشپزخونه را باز کرد و چراغش را هم روشن کرد ناگهانی چشم هایش سیاهی دید و دستش را گذاشت رو میز و لیوان افتاد رو زمین و با شکستن لیوان هیچ کس بجز آقا پارک کس دیگی بیدار نشد ... ات با چشم های بی احساس و بی جون به لیوان نگاه کرد ناگهان پدرش را در چهار چون در دیده شد ....
اقا/پ: تو چه دختره بی‌شرمی هستی اگه هر کس دیگی جای تو بود همون دیقه خودکشی میکرد تو میایی با اشتها تو آشپزخونه
دختره با جم شدن اشک هایش به پدرش خیره شد ... ات: تو پدرم ... هستی ؟
اقا/پ: تو نمیتونی این رو بهم بگی چون نمیخواهی اون عوضی رو بهم معرفی کنی شاید دله خودته تو میخواست
دختره پوزخندی زد و بدونه توجه به خورد شیشه ها قدمش را گذاشت روش با بغض تو گلو گفت
ات : تو چی میدونی ها ‌‌....
اقا پارک هی‌ حرفی نگفت و بهش پشت کرد و به سمته اتاق اش راهی شد دختری را تنها گذاشت که درونش پر از خون شده بود بی توجه به زخمی شدن پاهایش کنار اپن رو زمین نشست و با گریه های آرامی خودش را می‌خورد تیکه شیشه ای را برداشت و بدون هیچ معطلی رو رگ های دستش کشید خنده ای کرد ( خیلی قشنگ شد ) این حرف را گفت و اصلا متوجه درد دستش نمیشد با همان دست خونی تیکه شیشه ای را برداشت و کشید رو اون یکی مچ دستش با اون رد خون ها کم کم کله ته آشپزخونه خونی میشد رو پهلو سمت راستش دراز کشید و اون قطره های خون زیر بدنش جاری شدن
رویا دیدن چیزه خوبی بود ولی خاطراتی غمگین چی ...
جونکوک که اون شب را نمیتوانست بخوابه از اتاقش خارج میشه و با پوشیدن پالتو اش از پله ها پایین رفت و سمته در قدم برداشت از عمارت خارج شد و سوار ماشینش شد نمی‌فهمیدی که چیکار باید بکنه اصلا هواسش نبود به کارهایش و رفتار هایش
از ماشین پیاده شد و جلو عمارت پارک ها ایستاد دست هایش را فروع برد تو جیب پالتو به رنگ مشکی اش چیزه بدی رو قلبش فشار میداد نزدیک های صبح شد بود که هنوز ایستاده بود و به پنچره اتاق دختره نگاه میکرد.. نفس های عميقي کشید و سمته ماشین رفت تا میخواست سوار بشه ایل سونگ را دید که ات را در اغوشش گرفته بود زود سوار ماشین اش کرد شوهوآ و مادرش هم زود سوار شدن
جونکوک کنجکاو و شوکه تو ماشینش نشست .. و ماشین ایل سونگ را دنبال کرد
دیدگاه ها (۰)

فصل۲ | شب دردناک |پارت ۸۹جلو بیمارستان رو نیم کت نشست بود و ...

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۹۰ات : هیونگ .. میشه هیچی نگی فقد بغلم ...

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۸۷آروم سمته تخت برداشت و رو تخت نشوند ا...

فصل۲ |شب دردناک|پارت ۸۶به یادش آمد که کلید یدکی داشت سمته کش...

( گناهکار ) ۶۸ part در طی این راه هیچکس سخنی نگفت ساعت ده شب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط