فیک چرا تو
#فیک: چرا تو؟
پارت صَدو نه☆
لِئو: بیخیال مشکلش چیه... من لباستو در میارم بیا بغلم*لبخند شیطنت آمیز*
یونا: یاا... برو اونور *خنده*بیخیال خودم دست دارم
+من درش بیارم کیفش بیشترهـ...
_بشی سر جاتت این کار زشتهههـ
+ولی ما تاحالا اینکارو کردیم
_دروغ نگوو.... کی؟
+ا.... نزدیک بود بکنیم
_*جلو خندشو میگیره*چیکار بکنیم دقیقا؟
+بیـ.... یاا واقعا میخای بگمش جدی میشمااا
_توو.... من میرم تو پذیراییـ*لبخند ریز*
+هعیی هعیی.... من بت اجازه دادم بری*جدی، پوزخند*
_جانمم؟ با این قیافه جذابت جدی نشو خواهشااا
^لِئو یونا رو هل میده رو تخت^
_چیکار میکنیی.... بیخیالـ.... من اینجا راحت نیستمـ
+راحتت میکنمـ.....*درحال باز کردن دکمه های لباسش*
_داری چیکا.....[یا خود خدااا چه خبرههه سیکس پکاشووو عررر.......الان واقعا باید جدی باشم وگرنه فک میکنه خیلی ندیدم]
+بیخیال نگو که ذوق زده نشدیـ......*میپره رو تخت*
_واثــ.... واثه چی باید ذو... ذوق زده شم؟
+اووو.... باشه پسـ*صورتشو میبره سمت صورت یونا*
_[آه اینکاروو با من نکن لِئو من تحریک میشمم یه غلطی میکنمااا]*چشماشو محکم میبنده*
+پس آماده ای خوشگلم!*پوزخند*
لِئو °دستشو میبره دور گوشای یونا°
یونا °چشماشو وا میکنه و دستشو میزاره رو سر لِئو °
لِئو °لبشو رو لب یونا فشار میده°
یونا °دستشو رو موهای لِئو میزاره و نوازش میکنه°
لِئو °یااا..... نقطه ضعفمه هااا اینکارو نکن*پوزخند°
یونا°هوم؟ °
لِئو °گردن یونا رو میبوسه، اینکه به موهام دست بزنیـ.... بدون خیلی خاصی که اجازه دادم بهت°
یونا°جدی میفرمایید؟*لج کردن، موهای لِئو رو بهم میریره°
لِئو°دستشو میزاره رو شکم یونا°
یونا°*ماچ کردن*اوممم برای الان کافیه بریم بخوابیم؟°
لِئو °هوم! عاا.... باشه حتما°
^لباساشونو در میارن و میخوابن رو تخت^
یونا: اوممم.... اخرین باری که یکی پیشم خوابیده بود میدونی کِی بود؟
لِئو: هوم؟ کِی؟
_من خیلی بچه بودمـ.... مامانو باباهم هردو سرکار بودنو تا دیروقت کار میکردن من میدونستم اونا خستن به خاطر همین خیلی زود میخابیدم قبل اینکه ببینمشون
+*موهای یونارو نوازش میکنه*آفرین دخترم.... خیلی باید باملاحضه بوده باشی هوم؟
_به نظرتـ..... اگه اصرار میکردم شبا پیشم بخوابن، اگه اصرار میکردم که طلاق نگیرن، اگه اصرار.....
+هر کاری که تا الان انجام دادی خوب بود..... خودتو سرزنش نکن به هرحال اونا همو دوست نداشتن تو راضی بودی که به خاطر تو باهم باشن؟
_نهـ*بغض کردن*ولیـ.....
+یااا.... من خوشم نمیاد دخترمو سرزنش کنیاا*لب یونارو ماچ میکنه*بخواب دختر قشنگم....
پارت صَدو نه☆
لِئو: بیخیال مشکلش چیه... من لباستو در میارم بیا بغلم*لبخند شیطنت آمیز*
یونا: یاا... برو اونور *خنده*بیخیال خودم دست دارم
+من درش بیارم کیفش بیشترهـ...
_بشی سر جاتت این کار زشتهههـ
+ولی ما تاحالا اینکارو کردیم
_دروغ نگوو.... کی؟
+ا.... نزدیک بود بکنیم
_*جلو خندشو میگیره*چیکار بکنیم دقیقا؟
+بیـ.... یاا واقعا میخای بگمش جدی میشمااا
_توو.... من میرم تو پذیراییـ*لبخند ریز*
+هعیی هعیی.... من بت اجازه دادم بری*جدی، پوزخند*
_جانمم؟ با این قیافه جذابت جدی نشو خواهشااا
^لِئو یونا رو هل میده رو تخت^
_چیکار میکنیی.... بیخیالـ.... من اینجا راحت نیستمـ
+راحتت میکنمـ.....*درحال باز کردن دکمه های لباسش*
_داری چیکا.....[یا خود خدااا چه خبرههه سیکس پکاشووو عررر.......الان واقعا باید جدی باشم وگرنه فک میکنه خیلی ندیدم]
+بیخیال نگو که ذوق زده نشدیـ......*میپره رو تخت*
_واثــ.... واثه چی باید ذو... ذوق زده شم؟
+اووو.... باشه پسـ*صورتشو میبره سمت صورت یونا*
_[آه اینکاروو با من نکن لِئو من تحریک میشمم یه غلطی میکنمااا]*چشماشو محکم میبنده*
+پس آماده ای خوشگلم!*پوزخند*
لِئو °دستشو میبره دور گوشای یونا°
یونا °چشماشو وا میکنه و دستشو میزاره رو سر لِئو °
لِئو °لبشو رو لب یونا فشار میده°
یونا °دستشو رو موهای لِئو میزاره و نوازش میکنه°
لِئو °یااا..... نقطه ضعفمه هااا اینکارو نکن*پوزخند°
یونا°هوم؟ °
لِئو °گردن یونا رو میبوسه، اینکه به موهام دست بزنیـ.... بدون خیلی خاصی که اجازه دادم بهت°
یونا°جدی میفرمایید؟*لج کردن، موهای لِئو رو بهم میریره°
لِئو°دستشو میزاره رو شکم یونا°
یونا°*ماچ کردن*اوممم برای الان کافیه بریم بخوابیم؟°
لِئو °هوم! عاا.... باشه حتما°
^لباساشونو در میارن و میخوابن رو تخت^
یونا: اوممم.... اخرین باری که یکی پیشم خوابیده بود میدونی کِی بود؟
لِئو: هوم؟ کِی؟
_من خیلی بچه بودمـ.... مامانو باباهم هردو سرکار بودنو تا دیروقت کار میکردن من میدونستم اونا خستن به خاطر همین خیلی زود میخابیدم قبل اینکه ببینمشون
+*موهای یونارو نوازش میکنه*آفرین دخترم.... خیلی باید باملاحضه بوده باشی هوم؟
_به نظرتـ..... اگه اصرار میکردم شبا پیشم بخوابن، اگه اصرار میکردم که طلاق نگیرن، اگه اصرار.....
+هر کاری که تا الان انجام دادی خوب بود..... خودتو سرزنش نکن به هرحال اونا همو دوست نداشتن تو راضی بودی که به خاطر تو باهم باشن؟
_نهـ*بغض کردن*ولیـ.....
+یااا.... من خوشم نمیاد دخترمو سرزنش کنیاا*لب یونارو ماچ میکنه*بخواب دختر قشنگم....
- ۲.۶k
- ۱۳ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط