فیک چرا تو

#فیک: چرا تو؟
       پارت صَدو ده☆
°ساعت 10 صبح°
لِئو: یونا.... پاشو صبحونه... یونااا*یونارو هعیی تکون میده*
یونا: هوممم... باشه*پتورو میندازه رو سرش
لِئو: یوناا... پامیشی یا....
^از یونا جوابی نمیشنوه^
*گردن یونا رو میبوسه*
یونا: بیدارمممم.... ا ینـ..... اینـ.... چه کاریـ...*سرخ شدن*
لِئو: یادم باشه از این به بعد این تکنیکو روت سوار کنم*پپوزخند، موهای یونارو نوازش میکنه*حالا پاشو بیا صبحونه
یونا: آهـ.... بیخیال خابم میاد*خمیازه*
^لِئو یونا رو بلند میکنه^
_یااااا.... چیکار میکنیی
+مگه نه خوابت میاد میخام یه کاری کنم خاب از سرت بپره
-میرسن جلو در حموم-
_هوم؟
+میخایـ...؟
^یونا از جاش میپره^
یونا:*خنده از روی خجالت* مـ... من بیدارمم برو من الان میام
لِئو:*پوزخند*چیه ترسیدی؟
یونا:*عقب عقب رفتن*چـ... چرا باید بترسم!
لِئو: پس چرا عقب عقب میریـ
_یاااا..... بیخیـ...
^لِئو خیلی بهش نزدیکدمیشه جوریکه فاطله بینشون به صفر میرسه^
+خبـ.... کمک نمیخای؟
_نهـ... لِئو... آ راستیی من باید سریع برمم درس دارم
+الان جدی ای*عصبانی*
_ارهه امروز برامون کلاس گذاشتن
+تو روز تعطیل*ناراحت*
_ببخشید دیگهـ....
+حالا ساعت چنده؟
_سـ.... ساعتـ...*درحال فکر کردن*ساعته... چیز ساعت 1عه
+تو این ظهر؟*پوزخند*
_اره دیهه منم باید برم خونه درسام مونده خودتم باید بری درستو بخونی پسر خوب *اصلا به لِئو نگاه نمیکنه*
+*چشماشو به چشمای یونا نزدیک میکنه*ولی یه حسی بم میگه کلاس نداریاااا
_هوم؟ نـ.... چی باعث شده همچین فکری کنی
+اوو.... پس چرا بم نگاه نمیکنی
_خـ... خیلی نزدیکیـ... میشه بری بیرون میخام چیز....
+آه باشهـ....
*لِئومیره بیرونو درو میبنده*
یونا: واییی قلبممـ..... داشتم میمردماا چش شدهـ... نه من چم شده بهش دروغ گفتم آیششش
*میاد از حموم بیرون*
دیدگاه ها (۲۱)

#فیک: چرا تو؟        پارت صَدو یازده☆*لِئو لباشو رو لبای یون...

#فیک: چرا تو؟        پارت صَدو دوازده☆+اینطور اون دوستت.... ...

#فیک: چرا تو؟        پارت صَدو نه☆لِئو: بیخیال مشکلش چیه... ...

#فیک: چرا تو؟        پارت صَدو هشت☆ •صدا•↪یونااا....خودتی؟ ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط