عمارتکیمتهیونگ

#عمارت_کیم_تهیونگ
#پارت_۲۵
داهیون:آقای جئون...من معذرت میخوام
کوک:از من عذر خواهی نکن از میونگ عذر خواهی کن
چشمای داهیون درشت شد و سعی کرد خودشو کنترل کنه
داهیون:ب_باشه.
چند قدم اومد جلو و دستای میونگ رو گرفت
میونگ یا اون روز خودشو زده بود به مظلومی یا واقعا مظلوم شده بود.
جوریکه دل آدم براش‌کباب میشد
داهیون:میونگ....من....من ازت .... معذرت میخوام.
میونگ:مشکلی نیست خانم.
هنوزم یه رعیت بود،و مثل یه رعیت رفتار می‌کرد حتی وقتیکه قرار بود زن کوک بشه
رعیت جماعت حتی اگه تو قصر هم باشن
بازهم مثل یه رعیت رفتار می‌کنن
چند قدمی اومدم جلو و گفتم
_پس حل شد دیگه!...
کوک:فعلا،آره.
حدس زدم کلمه بعدیش که نتونست بگه این بود که"تا ببینیم حقه بعدی داهیون چیه!"
حق هم داشت،داهیون با کاری که کرد
باعث شد منم یکم بهش مشکوک بشم
ولی ته دلم خوشحال بودم
از این که بخاطر من اینکارو انجام داد
و برای بدست آوردن من میونگ رو کشید پایین
《واکنش کوک:جدی میفرمایید؟👺》
*از زبان میونگ*
از اینکه با خانوم تونستم دوباره آشتی بشم
ته دلم خوشحال بودم..
ولی خانم اون آدم سابق نبود
حالا که کوک اومده بود و میخواست
منو مال خودش کنه...
این که منو دار نمیزنه خودش خیلیه
دیدگاه ها (۱۲)

#عمارت_کیم_تهیونگ #پارت_۲۶ولی مگه وقتیکه با تهیونگ ازدواج کر...

#عمارت_کیم_تهیونگ #پارت_۲۷ته با دلسوزی بهم خیره شده بوددستی ...

پست شیپ،پارت آخر🥹💗_دیگه شیپ نداریم،شایدم داشته باشیم اگه درخ...

#عمارت_کیم_تهیونگ #پارت_۲۴ *صدای تق تق در*کوک:بله؟تهیونگ:کوک...

#بد_بوی#پارت_۲۵#لنا مشغول درس خوندنم که گوشیم زنگ میخوره کری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط