نفرتی که تبدیل به عشق شد
نفرتی که تبدیل به عشق شد
P32
_نمیفهمم منو میخوای یا جئون کوچولو رو ؟
(ویو ا.ت)
با این حرفش شوکه شدم منظورش چی بود الان توی حالتی بودم که نمیدونستم باید چیکار کنم دقیقا مثل این بود که بین زمین و هوام
_جواب بده( داد)
+م...من..
_پس خودم انتخاب میکنم
با برخورد چیز صفت و بزرگی بین پاهام تکونی خوردم نمیدونم چی بود ولی بدنم بد جور براش واکنش نشون میداد دلم میخواست اون رو درونم حس کنم
+جییییییغغغغغغغغ
با فرورفتن چیزی درونم جیغ بلندی کشیدم طوری که گلوم درد گرفت
با عقب و جلو کردنش حس خوبی بهم دست میداد
بیشتر ، بیشتر میخواستم حسش کنم
توی حس حال خودم بودم که صدای ناله های شخصی رو دم گوشم حس میکردم ارباب بود طوری که ناله میکرد میتونست آدم رو دیوونه کنه
با بیرون کشیدن اون چیز درون دلم خالی شد
(۱ ساعت بعد)
ارباب دراز کشیده بود و من رو تو ی بغلش گرفته بود
خیلی زیر دلم درد میکرد ولی چون ارباب خواب بود کاری نمیتونستم بکنم
آنقدر درد میکرد که دلم میخواست فریاد بکشم
دیگه طاقت نیاوردم و ارباب رو بیدار کردم
+ار...ارباب.....ارباب(یواش)
_..........
+ارباب....ارباب...(یواش)
چشماش رو باز کرد و بهم نگاه کرد دستی به سرم کشید
_چیزی شده عروسکم؟
+ د....دلم.....خیلی.....درد.....میکنه
دوباره دستی به سرم کشید بلند شد و براید بغلم کرد و بردم توی حمام دوش رو باز کرد و وان رو پر آب کرد اول خودش نشست بعد من رو روی پاهاش نشوند و با دستش زیر دلم رو ماساژ میداد
+ار...ارباب
_بازم ارباب؟
+د...ددی
_هووم
+م..معذرت.. می....خوام
_برای چی اونوقت ؟
+ برای....ای..اینکه ...میخواستم فرار کنم
P32
_نمیفهمم منو میخوای یا جئون کوچولو رو ؟
(ویو ا.ت)
با این حرفش شوکه شدم منظورش چی بود الان توی حالتی بودم که نمیدونستم باید چیکار کنم دقیقا مثل این بود که بین زمین و هوام
_جواب بده( داد)
+م...من..
_پس خودم انتخاب میکنم
با برخورد چیز صفت و بزرگی بین پاهام تکونی خوردم نمیدونم چی بود ولی بدنم بد جور براش واکنش نشون میداد دلم میخواست اون رو درونم حس کنم
+جییییییغغغغغغغغ
با فرورفتن چیزی درونم جیغ بلندی کشیدم طوری که گلوم درد گرفت
با عقب و جلو کردنش حس خوبی بهم دست میداد
بیشتر ، بیشتر میخواستم حسش کنم
توی حس حال خودم بودم که صدای ناله های شخصی رو دم گوشم حس میکردم ارباب بود طوری که ناله میکرد میتونست آدم رو دیوونه کنه
با بیرون کشیدن اون چیز درون دلم خالی شد
(۱ ساعت بعد)
ارباب دراز کشیده بود و من رو تو ی بغلش گرفته بود
خیلی زیر دلم درد میکرد ولی چون ارباب خواب بود کاری نمیتونستم بکنم
آنقدر درد میکرد که دلم میخواست فریاد بکشم
دیگه طاقت نیاوردم و ارباب رو بیدار کردم
+ار...ارباب.....ارباب(یواش)
_..........
+ارباب....ارباب...(یواش)
چشماش رو باز کرد و بهم نگاه کرد دستی به سرم کشید
_چیزی شده عروسکم؟
+ د....دلم.....خیلی.....درد.....میکنه
دوباره دستی به سرم کشید بلند شد و براید بغلم کرد و بردم توی حمام دوش رو باز کرد و وان رو پر آب کرد اول خودش نشست بعد من رو روی پاهاش نشوند و با دستش زیر دلم رو ماساژ میداد
+ار...ارباب
_بازم ارباب؟
+د...ددی
_هووم
+م..معذرت.. می....خوام
_برای چی اونوقت ؟
+ برای....ای..اینکه ...میخواستم فرار کنم
۱۲.۲k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.