نفرتی که تبدیل به عشق شد
نفرتی که تبدیل به عشق شد
P30
راست میگه من با دلش بازی کردم دلش رو شکوندم
(ویو ا.ت)
همینطور که اون به سمت اتاقش قدم برمیداشت منم پشت سرش قدم برمیداشتم سرم پایین بود پشت سرش راه میرفتم میخواستم قانعش کنم که من فرار نمیکردم که یک دفعه ایستاد منم ایستادم
_بهتره دنبالم نیای
......
دوباره راه رفت ، چند قدمی با اتاقش فاصله داشت رسید در رو باز کرد و رفت داخل منم رسیدم به در که دستم رو گرفت و کشید
چسبوندم به دیوار و دستاش رو حصار بدنم کرد
_بهت گفتم دنبالم نیا ، نگفتم ؟
م....من..فقط....میخوا...ستم ...بگم.. که .....من ف..فرار ....ن..
_انقدر یادآوری نکن که میخواستی چیکار کنی (داد)
بهت گفتم بزار تو حال خودم باشم ولی اومدی حالا هم پای عواقبش بمون
با این حرفش لرزه ای به تنم افتاد منظورش از عواقب چی بود ؟؟؟؟؟
جیغغغغغغغ
دستش رو مشت کرد و محکم به دیوار کوبید جوری که از ترس داشتم جون میدادم محکم لباش رو به لبام چسبوند
بعد چند مین جدا شد و رفت سمت گردنم شروع به کیس مارک های وحشیانه گذاشتن کرد آنقدر محکم کیس مارک میزاشت که جیغم بلند میشد با یه دستش کمرم رو گرفت و دست دیگرش رو جلوی دهنم گذاشت
_هیسسس قبلاً بهت گفتم عصبانی کردن من بها داره
توی یه ثانیه لباسم رو در آورد و رفت سمت بند سو*تینم بازش گرد و درش آورد سعی کردم جلوش رو بگیرم ولی فایده نداشت
رفت سمت نو*ک سینه هام توی دهنش گرفت و شروع به مک زدن کرد آنقدر درد داشت که دلم میخواست جیغ بزنم ولی این کارم فقط باعث عصبانیت بیشترش میشد
اشکام خود به خود در اومدم و از روی گونه هام سر خوردن
دستم رو به دور کمرم گرفت و به سمت تخت هدایتم کرد نشستم روی تخت و اون روبه روم ایستاده بود
نشست و رفتم سمت دامنم زیپ دامنم رو باز کرد و درش آورد میخواست شو*رتم و در بیاره که دستش رو گرفتم
م...هق....معذرت.....هق میخوام....هق
چیزی نگفت و کارش رو ادامه داد درش آورد و هلم داد طوری که دراز کشیدم روم خیمه زد دستش سردش رو روی کمرم گذاشت و هی دستش رو به بالا و پایین سوق میداد طوری که بدنم به لرزه می افتاد
P30
راست میگه من با دلش بازی کردم دلش رو شکوندم
(ویو ا.ت)
همینطور که اون به سمت اتاقش قدم برمیداشت منم پشت سرش قدم برمیداشتم سرم پایین بود پشت سرش راه میرفتم میخواستم قانعش کنم که من فرار نمیکردم که یک دفعه ایستاد منم ایستادم
_بهتره دنبالم نیای
......
دوباره راه رفت ، چند قدمی با اتاقش فاصله داشت رسید در رو باز کرد و رفت داخل منم رسیدم به در که دستم رو گرفت و کشید
چسبوندم به دیوار و دستاش رو حصار بدنم کرد
_بهت گفتم دنبالم نیا ، نگفتم ؟
م....من..فقط....میخوا...ستم ...بگم.. که .....من ف..فرار ....ن..
_انقدر یادآوری نکن که میخواستی چیکار کنی (داد)
بهت گفتم بزار تو حال خودم باشم ولی اومدی حالا هم پای عواقبش بمون
با این حرفش لرزه ای به تنم افتاد منظورش از عواقب چی بود ؟؟؟؟؟
جیغغغغغغغ
دستش رو مشت کرد و محکم به دیوار کوبید جوری که از ترس داشتم جون میدادم محکم لباش رو به لبام چسبوند
بعد چند مین جدا شد و رفت سمت گردنم شروع به کیس مارک های وحشیانه گذاشتن کرد آنقدر محکم کیس مارک میزاشت که جیغم بلند میشد با یه دستش کمرم رو گرفت و دست دیگرش رو جلوی دهنم گذاشت
_هیسسس قبلاً بهت گفتم عصبانی کردن من بها داره
توی یه ثانیه لباسم رو در آورد و رفت سمت بند سو*تینم بازش گرد و درش آورد سعی کردم جلوش رو بگیرم ولی فایده نداشت
رفت سمت نو*ک سینه هام توی دهنش گرفت و شروع به مک زدن کرد آنقدر درد داشت که دلم میخواست جیغ بزنم ولی این کارم فقط باعث عصبانیت بیشترش میشد
اشکام خود به خود در اومدم و از روی گونه هام سر خوردن
دستم رو به دور کمرم گرفت و به سمت تخت هدایتم کرد نشستم روی تخت و اون روبه روم ایستاده بود
نشست و رفتم سمت دامنم زیپ دامنم رو باز کرد و درش آورد میخواست شو*رتم و در بیاره که دستش رو گرفتم
م...هق....معذرت.....هق میخوام....هق
چیزی نگفت و کارش رو ادامه داد درش آورد و هلم داد طوری که دراز کشیدم روم خیمه زد دستش سردش رو روی کمرم گذاشت و هی دستش رو به بالا و پایین سوق میداد طوری که بدنم به لرزه می افتاد
۱۰.۴k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.