شعلههایعشق

#شعله_های_عشق
#part_10
با عصبانیت نگاهم کرد و رفت روی صندلی نشست و یه پوک سیگار درآورد و یه نخ سیگار هم برداشت و گذاشت روی لبش و فندک رو گرفت و روشنش کرد من هنوز جلوی در بودم پاشدم و رفتم سمته بالا سریع یه شلوار راحت طوسی با هودی راحت اش برداشتم اون لباسا زیاد گرم نبود و اذیت نمی‌شدم تصمیم گرفتم یکم برم توی تراس اتاقم رفتم و هوای تازه رو وارد بدنم کردم دستم رو روی لبم کشیدم و سرم رو بین دستای خودم گرفتم و اروم موهام که گوجه ای درست کرده بودمش رو باز کردم موهام تا کمرم میاد دوست داشتم کوتاه اش کنم ولی آقاجون هیچوقت اجازه نداد فقط میومدن خورده گیری میکردن و آخر خونه ی عمو جک یه وجب موهامو کوتاه کرده بودم موهام صاف بود بدون داشت ن هیچ موجی رفتم سمت چمدونم و کتاب مورد علاقم رو باز کردم دو بار خونده بودمش ولی خیلی قشنگ بود و باز شروع کردم به خوندنش همیشه جاهای حساس رو گریه میکردم اسم کتاب "به امید دل بستم" بود خیلی دوسش داشتم دوباره شروع کردم به خوندنش دو رفتم سمته بالکن و روی صندلی نشستم و بدنم رو عین بچه ها دور خودم جمع کرد و شروع کردم به خوندن هر ثانیه اش من رو مور مور میکرد و سعی میکردم گریه نکنم دیگه بعد خوندن صد صفحه خسته شدم حدود ۲ ساعت طول کشیده بود جین هم انگار نه انگار زنی داره چقدر بی خیال بود! رفتم سمته حموم و سریع خودم رو توی وان انداختم و برق رو قبلش خاموش کرده بودم و فضای فانی با دوتا شمع درست کرده بودم.. حس خیلی خوبی داشت لبخندی زدم و موهام رو با شمپو هارو شستم میرفتم زیر آب و کف رو پاک میکردم بعد دوبار شستن بدنمو لیف زدم ولی نا نداشتم بیرون بیام از وان گوشیم کنارم بود یکم اکسپلور گردی کردم و گوشیم رو کنار گذاشتم چشمام سنگین شد و خوابم برد

" دو ساعت بعد ساعت ۷"
"ادامه تو پست بعدی"
دیدگاه ها (۰)

#شعله_های_عشق #part_10#ادامه‌پارتاز خواب پاشدم... واقعا انگا...

pov: dress Jessica💅

pov : breakfast🍽

#شعله_های_عشق #part_9بعد رفتم سوار ماشین شدم و با عصبانیت به...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁵³دوست داشتم بگه میخواستم ببینمت.....شا...

قهوه تلخپارت ۵۸ ویو چویا با بوی خوبی چشمام رو باز کردم. دازا...

Part ¹²⁹ا.ت ویو:مثل اینکه خودش بود..به داخل راهنمایش کردم..و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط