پارت25
پارت25
رمان از زبان اناهیتا
روزا می گذشت این دروغ رویا بزرگ بزرگ تر میشد یه ماه داره همش دروغ میگه به رایان اما حتی رایان کاری نمی کنه این مدت تو خونه رویا که کنار خونه قدیمی ما بود رایان حتی با امیر علی دوست شده بود ترسم از این بود که رویا واقعا عاشق امیر علی بشه چون هر وقت خونه هستش از اون حرف میزنه
اخه چرا اینقدر این پسر نفهمه نمی دونم چطوری پلیس شده
دیگه وقتشه باید برم بگم به همه
در خونه زدم
رایان در باز کرد
رایان:مامان
من:برو کنار
علی هم نشسته بود رو صندلی
رایان:مامان چی شده
من:چرا اینقدر نفهمی اخه تو پسر چی بگم ها کی می خواهی غد بودنو بزاری کنار چطوری با خنگیت پلیس شدی به نال ها ببین رایان من کار ندارم یا این مسخره بازی میزاری کنار یا شیرمو حلالت نمی کنم فهمیدی
رایان:مامان چی شده من چرا خنگم
من:بابت این که نمی فهمی نامزدی رویا چاخانه اون احمق فکر می کرد با امیر علی می تونه تو غیرتی کنه عصبی کنه این غدیتو بزاری کنار اخه احمقی تو نمی فهمی اون عکسا فتو شاپه دیر بجوم بی امیر علی رویا ازت گرفته این دیگه واقعی
رایان:واقعا
من:نه علیکی به جون تو
رایان رفته بود تو شک
منم رفتم خونه رویا اخه اش اخر سر گفتم چقدر خوبه اما رویا اگه به فهمهوای
رمان به زبان رایان
یعنی همه اینا دروغ بود رویا
سریعی یه تیپ زدم رفتم تو دفتر وکالت الهام رویا همیشه اونجاس
نشسته بود رو میز یه پرونده تو دستش بود با زربین داشت نگاه می کرد من:چیکار می کنی
رویا:الهام مزاحم نشو الان قاتل بهت میگم کیه
من:شما کی باشی
رویا:من کارگاه رویا هستم
بعد برگشت منو دید
من:اها کارگاه
در اتاق کلید کردم پرده ها کشیدم
رویا:تو اینجا چیکار می کنی ببینم اصلا این کارا چیه الهام اهای
من: الهام رفتش پیش امیر جونش منشیم مرخص کردم کسی هم نیست اینجا
رویا:چرا
من:چون می خواهم تنبید کنم
سریع رفتم بگیرمش که فرار کرد
من:رویا بمون کارت دارم
رویا:چرا به چه جرمی مرتکب شدم
من:گور زدن پلیس عصبانی کردن من
رویا: چیکار کردم
من:حالا دیگه دروغ میگی امیر علی نامزدته اره منو دیگه دوست نداری ها
رویا بزور جلوی خندع اشو گرفت
رویا:کی گفته ها
تا فرار کنه گرفتمش تو بقلم
من:می دونی چقدر دلم برات تنگ شدع واقعا فکر می کردم رویام برام به رویا تبدیل شده دیونه اخه نقشه بهتر نبود بکشی
برگردوندمش به طرف خودم تو چشاش نگاه می کردم
رویا:چرا عشقم الان بهت بیشتر شده
من:بیشترم میشه
باز چشام تو چشاش محو شدم
لایک خخخ😈
رمان از زبان اناهیتا
روزا می گذشت این دروغ رویا بزرگ بزرگ تر میشد یه ماه داره همش دروغ میگه به رایان اما حتی رایان کاری نمی کنه این مدت تو خونه رویا که کنار خونه قدیمی ما بود رایان حتی با امیر علی دوست شده بود ترسم از این بود که رویا واقعا عاشق امیر علی بشه چون هر وقت خونه هستش از اون حرف میزنه
اخه چرا اینقدر این پسر نفهمه نمی دونم چطوری پلیس شده
دیگه وقتشه باید برم بگم به همه
در خونه زدم
رایان در باز کرد
رایان:مامان
من:برو کنار
علی هم نشسته بود رو صندلی
رایان:مامان چی شده
من:چرا اینقدر نفهمی اخه تو پسر چی بگم ها کی می خواهی غد بودنو بزاری کنار چطوری با خنگیت پلیس شدی به نال ها ببین رایان من کار ندارم یا این مسخره بازی میزاری کنار یا شیرمو حلالت نمی کنم فهمیدی
رایان:مامان چی شده من چرا خنگم
من:بابت این که نمی فهمی نامزدی رویا چاخانه اون احمق فکر می کرد با امیر علی می تونه تو غیرتی کنه عصبی کنه این غدیتو بزاری کنار اخه احمقی تو نمی فهمی اون عکسا فتو شاپه دیر بجوم بی امیر علی رویا ازت گرفته این دیگه واقعی
رایان:واقعا
من:نه علیکی به جون تو
رایان رفته بود تو شک
منم رفتم خونه رویا اخه اش اخر سر گفتم چقدر خوبه اما رویا اگه به فهمهوای
رمان به زبان رایان
یعنی همه اینا دروغ بود رویا
سریعی یه تیپ زدم رفتم تو دفتر وکالت الهام رویا همیشه اونجاس
نشسته بود رو میز یه پرونده تو دستش بود با زربین داشت نگاه می کرد من:چیکار می کنی
رویا:الهام مزاحم نشو الان قاتل بهت میگم کیه
من:شما کی باشی
رویا:من کارگاه رویا هستم
بعد برگشت منو دید
من:اها کارگاه
در اتاق کلید کردم پرده ها کشیدم
رویا:تو اینجا چیکار می کنی ببینم اصلا این کارا چیه الهام اهای
من: الهام رفتش پیش امیر جونش منشیم مرخص کردم کسی هم نیست اینجا
رویا:چرا
من:چون می خواهم تنبید کنم
سریع رفتم بگیرمش که فرار کرد
من:رویا بمون کارت دارم
رویا:چرا به چه جرمی مرتکب شدم
من:گور زدن پلیس عصبانی کردن من
رویا: چیکار کردم
من:حالا دیگه دروغ میگی امیر علی نامزدته اره منو دیگه دوست نداری ها
رویا بزور جلوی خندع اشو گرفت
رویا:کی گفته ها
تا فرار کنه گرفتمش تو بقلم
من:می دونی چقدر دلم برات تنگ شدع واقعا فکر می کردم رویام برام به رویا تبدیل شده دیونه اخه نقشه بهتر نبود بکشی
برگردوندمش به طرف خودم تو چشاش نگاه می کردم
رویا:چرا عشقم الان بهت بیشتر شده
من:بیشترم میشه
باز چشام تو چشاش محو شدم
لایک خخخ😈
۷.۲k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.