هم خونه ای (پارت ۱۵)
هم خونه ای (پارت ۱۵)
چند مین گذشت و قهوه تموم شد لیوانش گذاشتم روی میز و تلویزیون رو روشن کردم اخبار داشت درمورد شرکتی که ماله پدر یونگی هست صحبت میکرد و شروع کرد به مصاحبه کردن با یونگی صدا رو یکم بیشتر کردم
خبر نگار . آقای مین یونگی شما تا بحال رابطه عاشقانه ای داشتید
& خیر تا بحال دوست دختر یا رابطه عاشقانه نداشتم
با این حرفش بغضم گرفت تلویزیون رو خاموش کردم و کنترل رو پرت کردم یه گوشه از مبل
* هق ..... مین یونگی بهت نشون میدم ...... هق ...... فراموشت میکنم مین یونگی .....هق ...... ای کاش ......... ای کاش هیچوقت نمیدیدمت
فردا صبح
دیشب روی مبل خوابم برده بود بیدار شدم و رفتم دستشویی تا دست و صورتمو بشورم یه نگاه به صورتم توی آیینه کردم دور چشمام پف کرده بود و کبود شده بود لپام انگار ضربه دیده بود یکم کبود شده بود دست و صورتمو شستم و امدم بیرون تا به خودم برسم یه آرایش لایت و خوب انجام دادم قشنگ روی کبودی های صورتم رو پوشوند یه لباس خوشگل پوشیدم و رفتم بیرون سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت اون کافه ای که همیشه میرفتم یه قهوه تلخ گرفتم و راه افتادم به سمت شرکت
چند ساعت بعد
تقریبا پنج ساعت بود که داشتم کار میکردم و حسابی خسته بودم و دیگه میخواستم برم خونه در اتاقم رو باز کردم و با جیهو مواجه شدم (جیهو مدیر فعلی شرکت پدر ا.ت شعبه داخل کره بود که قرار بود تا ماه دیگه ا.ت بجاش مدیر بشه
جیهو . کجا خانم خانما
* برو کنار اصلا حوصلتو ندارم
جیهو . نرم مثلا چی میشه مثل اون دفعه اون دوست پسر نچسبت میاد و بهم مشت میزنه ایگووو ببخشید حواسم نبود الان که دوست پسر تو نیست قراره با دختر مدیر شرکت شریکشون که اسمش لیا هست ازدواج کنه
* چی ؟ چی داری میگی ؟
جیهو . نگو که نمیدونی ساعت ۲ ظهر مصاحبه یونگی با دختری که قراره باهاش ازدواج کنه هست
ساعتو نگاه کردم یک و نیم بود بدون توجه به حرفای جیهو بدو بدو سمت ماشینم رفتم و تا خونه به سرعت برق و باد رفتم تا رسیدم نشستم روی مبل و تلویزیون رو روشن کردم مصاحبه تازه شروع شده بود یونگی کنار یک دختر نشسته بود
مجری . خب میشه بگید رابطه شما چیه چون شما توی یک مصاحبه دیگه گفتید که تا بحال رابطه عاشقانه یا دوست دختر نداشتید
& درسته من توی نگاه اول عاشق لیا شدم و تصمیم گرفتم بهش اعتراف کنم
اشک توی چشمام جمع شده بود تا آخر مصاحبه رو نگاه کردم حرفاش واسم قابل باور نبود این اون یونگی نیست نمیتونم باور کنم نه
چند مین گذشت و قهوه تموم شد لیوانش گذاشتم روی میز و تلویزیون رو روشن کردم اخبار داشت درمورد شرکتی که ماله پدر یونگی هست صحبت میکرد و شروع کرد به مصاحبه کردن با یونگی صدا رو یکم بیشتر کردم
خبر نگار . آقای مین یونگی شما تا بحال رابطه عاشقانه ای داشتید
& خیر تا بحال دوست دختر یا رابطه عاشقانه نداشتم
با این حرفش بغضم گرفت تلویزیون رو خاموش کردم و کنترل رو پرت کردم یه گوشه از مبل
* هق ..... مین یونگی بهت نشون میدم ...... هق ...... فراموشت میکنم مین یونگی .....هق ...... ای کاش ......... ای کاش هیچوقت نمیدیدمت
فردا صبح
دیشب روی مبل خوابم برده بود بیدار شدم و رفتم دستشویی تا دست و صورتمو بشورم یه نگاه به صورتم توی آیینه کردم دور چشمام پف کرده بود و کبود شده بود لپام انگار ضربه دیده بود یکم کبود شده بود دست و صورتمو شستم و امدم بیرون تا به خودم برسم یه آرایش لایت و خوب انجام دادم قشنگ روی کبودی های صورتم رو پوشوند یه لباس خوشگل پوشیدم و رفتم بیرون سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت اون کافه ای که همیشه میرفتم یه قهوه تلخ گرفتم و راه افتادم به سمت شرکت
چند ساعت بعد
تقریبا پنج ساعت بود که داشتم کار میکردم و حسابی خسته بودم و دیگه میخواستم برم خونه در اتاقم رو باز کردم و با جیهو مواجه شدم (جیهو مدیر فعلی شرکت پدر ا.ت شعبه داخل کره بود که قرار بود تا ماه دیگه ا.ت بجاش مدیر بشه
جیهو . کجا خانم خانما
* برو کنار اصلا حوصلتو ندارم
جیهو . نرم مثلا چی میشه مثل اون دفعه اون دوست پسر نچسبت میاد و بهم مشت میزنه ایگووو ببخشید حواسم نبود الان که دوست پسر تو نیست قراره با دختر مدیر شرکت شریکشون که اسمش لیا هست ازدواج کنه
* چی ؟ چی داری میگی ؟
جیهو . نگو که نمیدونی ساعت ۲ ظهر مصاحبه یونگی با دختری که قراره باهاش ازدواج کنه هست
ساعتو نگاه کردم یک و نیم بود بدون توجه به حرفای جیهو بدو بدو سمت ماشینم رفتم و تا خونه به سرعت برق و باد رفتم تا رسیدم نشستم روی مبل و تلویزیون رو روشن کردم مصاحبه تازه شروع شده بود یونگی کنار یک دختر نشسته بود
مجری . خب میشه بگید رابطه شما چیه چون شما توی یک مصاحبه دیگه گفتید که تا بحال رابطه عاشقانه یا دوست دختر نداشتید
& درسته من توی نگاه اول عاشق لیا شدم و تصمیم گرفتم بهش اعتراف کنم
اشک توی چشمام جمع شده بود تا آخر مصاحبه رو نگاه کردم حرفاش واسم قابل باور نبود این اون یونگی نیست نمیتونم باور کنم نه
۸۱.۱k
۲۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.