هم خونه ای (پارت ۱۶)
هم خونه ای (پارت ۱۶)
سریع از جام بلند شدم من باید شخصا با خود یونگی صحبت میکردم تا ببینم چرا اینجوری شد چرا این کارو بامن کرد به سمت خونه ای که قبلا توش زندگی میکردیم راه افتادم زنگ درو زدم بعد از چند ثانیه در باز شد با چهره یونگی مواجه شدم دلم برای این صورت زیباش تنگ شده بود دلم میخواست بپرم بغلش ولی نمیشد
* می........میشه باهم صحبت کنیم
& براچی من باید با تو صحبت کنم از اینجا برو زود (داد)
* تو ...... تو خیلی خونسردی انگار نه انگار قلب من شکسته من واقعا عاشقت بودم ولی تو ........ ای کاش هیچ وقت نمیدیدمت ای کاش بمیرم تا این دردی که توی قلبم هیت از بین بره ازت متنفرم مین یونگی انتقام قلب شکستمو ازت میگیرم یعنی شکست قلب کسی واست اینقدر آسونه هااااا ....... تو ...... تو اصلا احساس داری اصلا میفهمی من چی میکشم
از اول تا آخر صحبت هام همونجوری بهم زل زده بود و هیچی نمیگفت و منم با اشک هایی که از چشمام جاری بودن حرفامو میزدم با تمام کردن حرفم دویدم به طرف ماشینم سوارش شدم و رفتم به پاتوقم جایی که هروقت احساس غم میکردم میرفتم اونجا
یونگی ویو
حرفاشو با گریه میگفت از اول تا آخرشو دوست نداشتم اشکاشو ببینم ای کاش میفهمید منم دلم شکسته و چاره ای ندارم ای کاش میفهمید که درکش میکنم با رفتنش درو بستم و به در تکیه دادم همونجا پشت در نشستم و گریه میکردم ای کاش هیچ پام به زندگیش باز نمیشد که بعد باعث بشم اینجوری درد بکشه با دیدن هر قطره اشکش قلبم به درد میآمد دلم میخواست همونجا بغلش کنم
ا.ت ویو از بالای پل که پاتوق همیشگیم بود به دریاچه نگاهی انداختم دوباره فکر کردم من باید بپرم تا این درد تموم بشه خواستم بپرم که با صدایی که از پشتم شنیدم متوقف شدم
(^ علامت جونگ کوک)
^ ا.ت صبر کن
جلوتر امد و دستمو کشید که باعث شد بیفتم تو بغلش
^ دختر تو دیوانه شدی داشتی چیکار میکردی ها یعنی جونت اینقدر بی ارزشه که میخواستی خودتو پرت کنی
* .......
^ جواب منو بده( داد)
اشکام جاری شد که باعث شد جونگ کوک منو توی آغوش گرمش بگیره
* جونگ کوک اون ....... اون منو ول کرد........ هق........ اما من ......هق....... من عاشقش بودم
^ هیشششش میدونم میدونم آروم باش
سریع از جام بلند شدم من باید شخصا با خود یونگی صحبت میکردم تا ببینم چرا اینجوری شد چرا این کارو بامن کرد به سمت خونه ای که قبلا توش زندگی میکردیم راه افتادم زنگ درو زدم بعد از چند ثانیه در باز شد با چهره یونگی مواجه شدم دلم برای این صورت زیباش تنگ شده بود دلم میخواست بپرم بغلش ولی نمیشد
* می........میشه باهم صحبت کنیم
& براچی من باید با تو صحبت کنم از اینجا برو زود (داد)
* تو ...... تو خیلی خونسردی انگار نه انگار قلب من شکسته من واقعا عاشقت بودم ولی تو ........ ای کاش هیچ وقت نمیدیدمت ای کاش بمیرم تا این دردی که توی قلبم هیت از بین بره ازت متنفرم مین یونگی انتقام قلب شکستمو ازت میگیرم یعنی شکست قلب کسی واست اینقدر آسونه هااااا ....... تو ...... تو اصلا احساس داری اصلا میفهمی من چی میکشم
از اول تا آخر صحبت هام همونجوری بهم زل زده بود و هیچی نمیگفت و منم با اشک هایی که از چشمام جاری بودن حرفامو میزدم با تمام کردن حرفم دویدم به طرف ماشینم سوارش شدم و رفتم به پاتوقم جایی که هروقت احساس غم میکردم میرفتم اونجا
یونگی ویو
حرفاشو با گریه میگفت از اول تا آخرشو دوست نداشتم اشکاشو ببینم ای کاش میفهمید منم دلم شکسته و چاره ای ندارم ای کاش میفهمید که درکش میکنم با رفتنش درو بستم و به در تکیه دادم همونجا پشت در نشستم و گریه میکردم ای کاش هیچ پام به زندگیش باز نمیشد که بعد باعث بشم اینجوری درد بکشه با دیدن هر قطره اشکش قلبم به درد میآمد دلم میخواست همونجا بغلش کنم
ا.ت ویو از بالای پل که پاتوق همیشگیم بود به دریاچه نگاهی انداختم دوباره فکر کردم من باید بپرم تا این درد تموم بشه خواستم بپرم که با صدایی که از پشتم شنیدم متوقف شدم
(^ علامت جونگ کوک)
^ ا.ت صبر کن
جلوتر امد و دستمو کشید که باعث شد بیفتم تو بغلش
^ دختر تو دیوانه شدی داشتی چیکار میکردی ها یعنی جونت اینقدر بی ارزشه که میخواستی خودتو پرت کنی
* .......
^ جواب منو بده( داد)
اشکام جاری شد که باعث شد جونگ کوک منو توی آغوش گرمش بگیره
* جونگ کوک اون ....... اون منو ول کرد........ هق........ اما من ......هق....... من عاشقش بودم
^ هیشششش میدونم میدونم آروم باش
۷۰.۶k
۲۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.