رمان آخرین بوسه

رمان آخرین بوسه🤤
پارت بیست و هفت👇
نیکا:( متین جواب ندیااا)
متین:( بزا جواب بدم ببینم چیکار دارن)
متین جواب داد.
متین:( چه مرگته بی ناموص!)
ناشناس:( اگه جون عزیزات واست مهم نیست میتونی قطع کنی)
متین:( چی زر میژنی درست بنال ببینم)
ناشناس:( مامان خوشگل خانم فلاحی پیش ماعه ، اگه تا آخر هفته برنگردید تهران برای خاک سپاری مادرش مجبورین برگردین)
متین:( ❌ننت عوضی چیکارش داری مادر❌ ، ❌ توت آشغال)
نیکا:( متین چی شده؟؟)
ناشناس:( همینی که شنیدی ، اومدی تهران به همین شماره زنگ‌بزن آدرو بگم ، خلاص!)
و تلفنو قطع کرد.
نیکا:( متین چیکار داشت!!)
متین:( ببین نیکا اصلا نگران نشو خب)
نیکا:( چی شدهه)
متین:( مامانتو گرفتن...)
نیکا:( ینی چییی؟!!!)
متین:( ساکت شو!)
نیکا همونجوری که گریه میکرد متبن ادامه داد...
متین:( گفتن اگه نریم ایران... هعی)
نیکا داد میزد و‌گریه میکرد ، نیکا:( نهههه😭، تقصیر منههه😭 )
متین:( ببین من میرم ایران مامانتو سالم میارم پیشت خب؟)
نیکا:( تو بری؟!😅😭، میخوای ازت دستت بدم ها؟!! روانی شدیی؟!!😭)
متین:( نیکا عزیزم چیزی نمیشه🙂)
نیکا متینو بغل کرد...
رضا:( من میرم)
متین:( هن؟!)
رضا:( من میرم مامان نیکا رو نجات بدم)
متین:( زر نزن باو خودم میرم)
رضا:( نیکا به تو احتیاج داره احمق🙂)
متین:( ابله قرار نیست برم جبهه که ، میرم ببینم مشکلشون چیه)
رضا:( مگه خاله بازیه مرتیکه بی مغز)
متین:( رضا الا اعصاب ندارم‌ یه چیزیت میگم‌،‌خودم میرم دیگم حرف نباشه)
رضا:( منم میام)
متین:( باید پیش نیکا بمونی!)
دیدگاه ها (۰)

رمان آخرین بوسه🤤پارت بیست و هشت👇رضا:( اوکی‌،‌ولی..)متین:( هی...

عشقام واسه پروفایل پیج چندتا ادیت زدم

رمان آخرین بوسه🤤پارت بیست و شش👇نیکا:( گوشنمه🥺✨)متین:( وای فد...

رمان آخرین بوسه🤤پارت بیست و پنج👇متین:( نیکا ببین برام مهم نی...

همیشگی من

رمان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط