جرقه عشق پارت ۲۶
دوتا دستاشو گذاشت رو صورتم و منم دو تا دستاشو گرفتم کوک:عشقم عزیزم نفسم دلم برات تنگ شده بود خیلی من:منم دلم برات تنگ شده بود شبا فقط به تو فکر میکردم کوک:من اصلا نخوابیدم من:منم بعد باهم گریه کردیم جونگ کوک خیلی عجله داشت انگار کوک:سوفیا دیگه نمی تونم میخوام لباتو بوس کنم من:منم دیگه نمیتونم بعد لباشو محکم گذاشت رو لبام و لبامو مک میزد و میخورد دستشو انداخت و دور کمرمو گرفت منم دستمو دور گردنش گذاشتم سمت کمرش و همراهیش میکردمو لباشو مک میزدم تند تند لبا همدیگرو مک میزدیم طبیعیه شیش ماهه از هم دور بودیم و جدا بودیم هر دومون زدیم زیر گریه بعد چند دقیقه جدا شدیم اصلا هواسمون به مامان باباهامون نبود تو حسه خودمون بودیم کوک:عشقم گریه میکردیم من:جونگ کوک الان حس میکنم قلبم کامل شد دوباره کوک:الهی قربونت بشم قلب من دوباره شروع به کار کردن کرد بعد همو بغل کردیم و تو بغل هم گریه میکردیم جونگ کوک سفت گرفته بودم منم همینطور سرشو برد سمت گردنم و گردنمو میبوسید منم گونشو میبوسیدم بعد جدا شدیم من:مامان بابا خیلی ممنونم خیلی خوشحالم کردین کوک:درسته شما دوباره دخترتونه به من برگردوندید هیچی بهتر از این نمیخوام همینطور مامان بابای خودم دوست دارم شما منو به کسی که زندگیمه رسوندید آقای جئون:پسرم اینکار فقط برای خوشحالیه تو بود میدیدیم شبا تو اتاقت گریه میکردی مامان:درسته سوفیا من دیوه بودم تو گریه میکردی ولی نخواستم بدونم دوباره گریم گرفت و جونگ کوک دستشو دور حلقه کرد و صورتشو به صورتم چسبوند منم دستشو گرفتم و اونم دماغشو میمالیدو گونه هامو میبوسید منم حس خوبی داشتم من از خوشحالی قش کردم تو بغل جونگ کوک با اینکه سفت گرفته بودم
از زبون جونگ کوک
یهو تو بغلم چشماش رفت و نشستم رو زمین من:سوفیا سوفیا چی شد خانوم کیم:چیزیش نیست هر وقته خوشحال بشی یا شوکه بشه بیهوش میشه تا چند دقیقه دیگه بهوش میاد چند دقیقه صبر کردیم دیدم چشماشو باز کرد من:سوفیا عشقم سوفیا:جونگ کوک این خوب نیست تو واقعا پیشمی من:آره پیشتم خواب نمیبینی خانوم کیم:آی دختری که خودتو زدی به قش پاشو بابا:درسته پاشو(قشنگ قیافه منه اون لحظه
(😂😂👉( ͡° ͜ʖ ͡°)
از رو زمین بلندش کردم یهو بابام اومد جلو یه کیلید بهمون داد من:بابا این کیلید چیه بابا:این کیلید یه خونه مخصوص شماست من:واقعا پال خودمون از امشب بابا:آره من:واییی سوفیا:واییی بابا:خوش باشید خیله خوب شام حاضره بیاید من:باشه سوفیا بازومو گرفت منم دستمو گذاشتم رو دستش به هم چسبیده بودیم چسبمنمی تونست جدامون کنه من و سوفیا تو دهن هم غذا میزاشتیم من:عاااا باز کن سوفیا:عاااا کیمباپ و گذاشتم تو دهنش سوفیا:حالا من اونم دادم من:حالا باهم بعد باهم دادیم به هم
از زبون جونگ کوک
یهو تو بغلم چشماش رفت و نشستم رو زمین من:سوفیا سوفیا چی شد خانوم کیم:چیزیش نیست هر وقته خوشحال بشی یا شوکه بشه بیهوش میشه تا چند دقیقه دیگه بهوش میاد چند دقیقه صبر کردیم دیدم چشماشو باز کرد من:سوفیا عشقم سوفیا:جونگ کوک این خوب نیست تو واقعا پیشمی من:آره پیشتم خواب نمیبینی خانوم کیم:آی دختری که خودتو زدی به قش پاشو بابا:درسته پاشو(قشنگ قیافه منه اون لحظه
(😂😂👉( ͡° ͜ʖ ͡°)
از رو زمین بلندش کردم یهو بابام اومد جلو یه کیلید بهمون داد من:بابا این کیلید چیه بابا:این کیلید یه خونه مخصوص شماست من:واقعا پال خودمون از امشب بابا:آره من:واییی سوفیا:واییی بابا:خوش باشید خیله خوب شام حاضره بیاید من:باشه سوفیا بازومو گرفت منم دستمو گذاشتم رو دستش به هم چسبیده بودیم چسبمنمی تونست جدامون کنه من و سوفیا تو دهن هم غذا میزاشتیم من:عاااا باز کن سوفیا:عاااا کیمباپ و گذاشتم تو دهنش سوفیا:حالا من اونم دادم من:حالا باهم بعد باهم دادیم به هم
۳۳.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.