فیک مربی بوکس من
فیک مربی بوکس من
پارت ۹
_کمکش کردم و بردمش توی ماشین نشست....و منم شروع کردم به رانندگی....خیلی بی حال بود صورتش مثل گچ سفید شده بود ....
ویو ا/ت
کمکم کرد تا راه برم و برم توی ماشین.....وقتی نشستم....سرم و به پنجره تکیه دادم......دیگه هیچی نفهمیدم
ویو کوک
فهمیدم خوابش برده ....با خودم گفتم بزار ببرمش خونه خودم ازش مواظبت کنم .....وقتی رسیدیم ماشین و پارک کردم و براید استایل بغلش کردم و بردمش توی خونه......بردمش توی اتاق خودم و گذاشتمش روی تخت و پتو رو کشیدم روش.....
نشستم کنارش و محوش شدم خیلی کیوت خوابیده بود ..... لبخند زدم و بلند شدم که برم ....داشت توی خواب ناله میکرد....دستم و گذاشتم روی پیشونیش خیلی داغ بود ....عرق کرده بود رفتم پایین توی آشپزخونه یه دستمال با سطل آب بردم بالا....رفتم توی اتاق و رفتم بالا سرش دستمال و گذاشتم روی پیشونیش....خیلی نگرانش بودم.....بعد از چند ساعت همش دستمال و عوض میکردم ....که یهو از خستگی روی میز مطالعم خوابم برد ....
ویو ا/ت
چشمام و باز کردم متوجه شدم توی خونه ی خودم نیستم....روی تخت خوابیده بودم ....دور و برمو دیدم که یهو چشمم به کوک خورد ....عین یه خرگوش خوابیده بود بعد از چند دقیقه بیدار شد و باهم چشم تو چشم شدیم....
_حالت خوبه؟؟؟(نگران)
مگه برات مهمه؟
_اره برام مهمه
من کجام؟
_تو خونه ی من
چی؟؟؟؟
_توی ماشین خوابت برده بود و تب کرده بودی.... منم اوردمت تا ازت مراقبت کنم
عجب(حالت تیکه انداختن)
_چرا تیکه میندازی؟
تیکه ننداخته.......آخ
_چیشد؟با حالت نگران
هیچی سرم درد میکنه.....دستش و گذاشت روی پیشونیم
_دیگه تب نداری....من میرم یکم برات سوپ درست کنم
با حالت درد نه ممنون من دیگه باید برم
_دختر من نمیزارم تو بری ....یهو یه بلایی سر خودت میاری
اما...
_اما نداریم.....
ب....باشه
_خب پس استراحت کن تا من بیام....
باشه
رفت بیرون از اتاق....بعد از چند دقیقه از روی تخت بلند شدم و رفتم بیرون از اتاق.....از چیزی که دیدم برگام ریخت ...عجب خونه ای....
خونش دوبلکس بود .....از پله ها آروم رفتم پایین دیدم توی اشپزخونس.....
رفتم توی آشپزخونه...وقتی منو دید اخم کرد..........
_مگه بهت نگفتم توی اتاق بمون اگه سرت گیج میرفت و میوفتادی.....
حالا که نیوفتادم.....یه چیزی بگم...
_بگو
چرا انقدر همش نگران منی؟
_.......
با توعم
_خ.......خب من دوست دارم نمیخوام آسیب ببینی
وقتی این حرف و زد سرجام خشکم زد چی داشت میگفت.....
یه بار دیگه میشه تک....تکرارکنی؟
_من دوست دارم
یه لحظه پاهام سست شد داشتم میوفتادم زمین که.......
پارت ۹
_کمکش کردم و بردمش توی ماشین نشست....و منم شروع کردم به رانندگی....خیلی بی حال بود صورتش مثل گچ سفید شده بود ....
ویو ا/ت
کمکم کرد تا راه برم و برم توی ماشین.....وقتی نشستم....سرم و به پنجره تکیه دادم......دیگه هیچی نفهمیدم
ویو کوک
فهمیدم خوابش برده ....با خودم گفتم بزار ببرمش خونه خودم ازش مواظبت کنم .....وقتی رسیدیم ماشین و پارک کردم و براید استایل بغلش کردم و بردمش توی خونه......بردمش توی اتاق خودم و گذاشتمش روی تخت و پتو رو کشیدم روش.....
نشستم کنارش و محوش شدم خیلی کیوت خوابیده بود ..... لبخند زدم و بلند شدم که برم ....داشت توی خواب ناله میکرد....دستم و گذاشتم روی پیشونیش خیلی داغ بود ....عرق کرده بود رفتم پایین توی آشپزخونه یه دستمال با سطل آب بردم بالا....رفتم توی اتاق و رفتم بالا سرش دستمال و گذاشتم روی پیشونیش....خیلی نگرانش بودم.....بعد از چند ساعت همش دستمال و عوض میکردم ....که یهو از خستگی روی میز مطالعم خوابم برد ....
ویو ا/ت
چشمام و باز کردم متوجه شدم توی خونه ی خودم نیستم....روی تخت خوابیده بودم ....دور و برمو دیدم که یهو چشمم به کوک خورد ....عین یه خرگوش خوابیده بود بعد از چند دقیقه بیدار شد و باهم چشم تو چشم شدیم....
_حالت خوبه؟؟؟(نگران)
مگه برات مهمه؟
_اره برام مهمه
من کجام؟
_تو خونه ی من
چی؟؟؟؟
_توی ماشین خوابت برده بود و تب کرده بودی.... منم اوردمت تا ازت مراقبت کنم
عجب(حالت تیکه انداختن)
_چرا تیکه میندازی؟
تیکه ننداخته.......آخ
_چیشد؟با حالت نگران
هیچی سرم درد میکنه.....دستش و گذاشت روی پیشونیم
_دیگه تب نداری....من میرم یکم برات سوپ درست کنم
با حالت درد نه ممنون من دیگه باید برم
_دختر من نمیزارم تو بری ....یهو یه بلایی سر خودت میاری
اما...
_اما نداریم.....
ب....باشه
_خب پس استراحت کن تا من بیام....
باشه
رفت بیرون از اتاق....بعد از چند دقیقه از روی تخت بلند شدم و رفتم بیرون از اتاق.....از چیزی که دیدم برگام ریخت ...عجب خونه ای....
خونش دوبلکس بود .....از پله ها آروم رفتم پایین دیدم توی اشپزخونس.....
رفتم توی آشپزخونه...وقتی منو دید اخم کرد..........
_مگه بهت نگفتم توی اتاق بمون اگه سرت گیج میرفت و میوفتادی.....
حالا که نیوفتادم.....یه چیزی بگم...
_بگو
چرا انقدر همش نگران منی؟
_.......
با توعم
_خ.......خب من دوست دارم نمیخوام آسیب ببینی
وقتی این حرف و زد سرجام خشکم زد چی داشت میگفت.....
یه بار دیگه میشه تک....تکرارکنی؟
_من دوست دارم
یه لحظه پاهام سست شد داشتم میوفتادم زمین که.......
۱۵.۶k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.