فیک مربی بوکس من
فیک مربی بوکس من
پارت ۱۱
+رفتم جلو روی نوک پا وایسادم و به لبش یه بوسه ی کوتاه زدم....ممنون
_الان چیکار کردی؟(با حالت لبخند)
+بوسیدمت حق ندارم دوست پسرمون ببوسم؟(با حال لبخند)
_بعدا به حسابت میرسم(با حالت شیطانی)
+اوه.....حالا میخوای چیکار کنی؟
_میبینی....اما الان برم غذا رو درست کنم چون دوتا مون گشنمونه
+باشه برو....
رفت توی آشپزخونه و من روی مبل نشسته بودم.....
_رفتم غذا رو آماده کردم ....دیدم روی مبل خوابش برده .....ا/ت....ا/ت...عشقم بیدار شو....غذا بخوریم
+باشه
بلند شدم پاهام خیلی درد میکرد اما هر جور شده خودمو به میز غذا رسوندم....
+این همه غذا رو خودت درست کردی؟
_بله
+واقعا ممنون
_خواهش میکنم
+یه چیزی....
_جانم؟
+وقتی اینو گفت قند تو دلم آب شد ....با چه اسمی صدات کنم؟
_جونگ کوک
+باشه
شروع کردیم به غذا خوردن ....بعد از غذا ظرفا رو جمع کردیم ....رفتم دست شویی که دیدم پریود شدم ....آخه تو این وضعیت.....
با خجالت رفتم پیشش....توی اتاق بود...
+کوک
_جانم
+من.....من....پریود شدم
_پد میخوای؟
+همین که گفتم آره....دوباره اون حمله بهم دست داد قلبم شروع کرد تند تند بزنه و دستام شروع کرد به لرزیدن ....
دستام و پشتم قایم کردم که نبینه دستم داره میلرزه ...اما فهمید...
_حالت خوبه؟(نگران)
+آره
_نه حالت خوب نیست ...خجالت میکشی؟
+نه
+اومد و محکم بغلم کرد....
_این اتفاق واسه ی همه ی زنا میوفته اشکالی نداره خجالت نداره که عشقم....
+ممنون که هستی
_من همیشه پیشت هستم .....پد توی اون کشو هست بردار
+ممنون
پد و برداشتم و گزاشتم......
داشت دل درد سگیم شروع میشد ....
رفتم توی اتاق....
_حالت خوبه چیزی نمیخوای بیارم برات؟
+نه ممنون
_من باید برم سرکار میتونی یه دو یا سه ساعت تنها بمونی؟
+آره چرا که نه...برو
_خب پس باشه زود میام
+داشت لباس میپوشید که دیدم کرواتشو نمیتونست ببنده .....براش بستم و روی گونشو بوسیدم ....خدافظ عشقم
_لبشو کوتاه بوسیدم....خدافظ قلبم
+از خونه رفت بیرون......منم رفتم توی اتاق تا استراحت کنم......بعد از دوساعت بلند شدم دلم درد میکرد اما اهمیت ندادم و بلند شدم و رفتم توی اشپزخونه تا غذا درست کنم .....بعد از دوساعت بعد تموم شد اومدم روی کاناپه جلوی تلویزیون نشستم...... تلویزیون و روشن کردم....بعد از چند دقیقه صدای کلید اومد....فهمیدم جونگ کوکه....اومد توی خونه مست بود......
+سلام
_سلام(خیلی سرد و خشن)
تو هر شب توی بار مست میکنی و با این و اون میرقصی....بعد الان اومدی با من
+م.....با سیلی توی گوشم خفه شدم....گوشه ی ابروم پاره شده....من که.....اومدم دوباره حرف بزنم که دوباره بهم سیلی زد
لبم هم پاره شد.....هم ابروم و هم لبم داشت خونریزی میکرد....
منم عصبانی شدم و از عصبانیت با مشتم محکم زدم توی شکمش....
پارت ۱۱
+رفتم جلو روی نوک پا وایسادم و به لبش یه بوسه ی کوتاه زدم....ممنون
_الان چیکار کردی؟(با حالت لبخند)
+بوسیدمت حق ندارم دوست پسرمون ببوسم؟(با حال لبخند)
_بعدا به حسابت میرسم(با حالت شیطانی)
+اوه.....حالا میخوای چیکار کنی؟
_میبینی....اما الان برم غذا رو درست کنم چون دوتا مون گشنمونه
+باشه برو....
رفت توی آشپزخونه و من روی مبل نشسته بودم.....
_رفتم غذا رو آماده کردم ....دیدم روی مبل خوابش برده .....ا/ت....ا/ت...عشقم بیدار شو....غذا بخوریم
+باشه
بلند شدم پاهام خیلی درد میکرد اما هر جور شده خودمو به میز غذا رسوندم....
+این همه غذا رو خودت درست کردی؟
_بله
+واقعا ممنون
_خواهش میکنم
+یه چیزی....
_جانم؟
+وقتی اینو گفت قند تو دلم آب شد ....با چه اسمی صدات کنم؟
_جونگ کوک
+باشه
شروع کردیم به غذا خوردن ....بعد از غذا ظرفا رو جمع کردیم ....رفتم دست شویی که دیدم پریود شدم ....آخه تو این وضعیت.....
با خجالت رفتم پیشش....توی اتاق بود...
+کوک
_جانم
+من.....من....پریود شدم
_پد میخوای؟
+همین که گفتم آره....دوباره اون حمله بهم دست داد قلبم شروع کرد تند تند بزنه و دستام شروع کرد به لرزیدن ....
دستام و پشتم قایم کردم که نبینه دستم داره میلرزه ...اما فهمید...
_حالت خوبه؟(نگران)
+آره
_نه حالت خوب نیست ...خجالت میکشی؟
+نه
+اومد و محکم بغلم کرد....
_این اتفاق واسه ی همه ی زنا میوفته اشکالی نداره خجالت نداره که عشقم....
+ممنون که هستی
_من همیشه پیشت هستم .....پد توی اون کشو هست بردار
+ممنون
پد و برداشتم و گزاشتم......
داشت دل درد سگیم شروع میشد ....
رفتم توی اتاق....
_حالت خوبه چیزی نمیخوای بیارم برات؟
+نه ممنون
_من باید برم سرکار میتونی یه دو یا سه ساعت تنها بمونی؟
+آره چرا که نه...برو
_خب پس باشه زود میام
+داشت لباس میپوشید که دیدم کرواتشو نمیتونست ببنده .....براش بستم و روی گونشو بوسیدم ....خدافظ عشقم
_لبشو کوتاه بوسیدم....خدافظ قلبم
+از خونه رفت بیرون......منم رفتم توی اتاق تا استراحت کنم......بعد از دوساعت بلند شدم دلم درد میکرد اما اهمیت ندادم و بلند شدم و رفتم توی اشپزخونه تا غذا درست کنم .....بعد از دوساعت بعد تموم شد اومدم روی کاناپه جلوی تلویزیون نشستم...... تلویزیون و روشن کردم....بعد از چند دقیقه صدای کلید اومد....فهمیدم جونگ کوکه....اومد توی خونه مست بود......
+سلام
_سلام(خیلی سرد و خشن)
تو هر شب توی بار مست میکنی و با این و اون میرقصی....بعد الان اومدی با من
+م.....با سیلی توی گوشم خفه شدم....گوشه ی ابروم پاره شده....من که.....اومدم دوباره حرف بزنم که دوباره بهم سیلی زد
لبم هم پاره شد.....هم ابروم و هم لبم داشت خونریزی میکرد....
منم عصبانی شدم و از عصبانیت با مشتم محکم زدم توی شکمش....
۱۵.۹k
۳۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.