[•( ساحل )•]
[•( ساحل )•]
part ¹¹
( اون شب لیسا پیش هانا موند و تا دیر وقت با هم فیلم دیدن و خوش گذروندن، صبح هردوشون باید میرفتن مدرسه و چون تا در وقت بیدار بودن خیلی خوابشون میومد ، وقتی هانا از مدرسه اومد خونه عمه جنی بهش زنگ زد )
...☆
جنی : سلام هانا جان خوبی عزیزم
هانا : سلام عمه اره خوبم
جنی : هانا داداشت رو مرخص کردن بعد میخوایم بیاریمش خونتون هممونم میایم اونجا
هانا : عه پس باشه منتظرم
...☆
ویو هانا
( وقتی عمه زنگ زد گفت هممون میایم بلند شدم خونه رو تمیز کردم و یه چیزی هم برای ناهار درست کردم ، وقتی تموم شد خیلی خسته شدم . یکم نشستم که زنگو زدن . درو باز کردم اومدن . وای تهیونگم اومده به خاطر صبح خیلی خجالت می کشم . دلم برای داداشم خیلی تنگ شده بود . براش یه جای گرم و نرم درست کرده بودم که وقتی اومد اونجا بخوابه )
...☆
هانا : بفرمائید بشینید الان چای میارم
فلیکس : زحمت نکش ما فقط به خاطر تهیونگ اومدیم
هانا : نه چه زحمتی اولین بارتونه که میاید اینجا ، پس راحت باشید
فلیکس : ( لبخند زد )
هانا : ( چای رو بردم و نشستم پیش داداشم ) داداش چیشد تصادف کردی؟ چرا مراقب خودت نیستی اخه
لینو : عزیزم اتفاقه دیگه برای همه میوفته الانم که خدارو شکر خوبم چیزیم نشده
هانا : خب الان می خوای یه بلایی سرت بیاد تا مراقب باشی ؟ من که به جز تو کسی رو ندارم ( بغض )
جنی : پس من اینجا چی تو ام ؟ هان ؟
هانا : ام .. نه چیزه من که شما رو خیییلی دوست دارم . شما و مامان بزرگ مثل مادر و خواهر من هستید نه عمه و مامان بزرگ . منظورم اینه که مثلا چون ته یه خونه ایم و اینحرفا 😄
هانا : خب من میرم ناهار بیارم بخوریم خودم درست کردم :)
فلیکس : به به رست پخت هانا خانومو بخوریم ببینیم چطوره اگر خوب بود هر روز میایم اینجا غذا می خوریم 😂
هانا : ممنون حالا بخورید ببینید چطوره
...☆
( هانا رفت تو آشپز خونه که غذا رو بیاره ، دید تهیونگ اومد پیشش )
...☆
تهیونگ : می خوام کمکتون کنم میشه ؟
هانا : نه لازم نیست خودم میتونم ممنون شما برید بشینید ( ظرف غذا رو برداشت ببره که یهو تهیونگ میاد نزدیکش طوری که بینشون فقط ۵ سانت فاصله بود )
این قسمت : کرم ریزی ادمینتون 😂
part ¹¹
( اون شب لیسا پیش هانا موند و تا دیر وقت با هم فیلم دیدن و خوش گذروندن، صبح هردوشون باید میرفتن مدرسه و چون تا در وقت بیدار بودن خیلی خوابشون میومد ، وقتی هانا از مدرسه اومد خونه عمه جنی بهش زنگ زد )
...☆
جنی : سلام هانا جان خوبی عزیزم
هانا : سلام عمه اره خوبم
جنی : هانا داداشت رو مرخص کردن بعد میخوایم بیاریمش خونتون هممونم میایم اونجا
هانا : عه پس باشه منتظرم
...☆
ویو هانا
( وقتی عمه زنگ زد گفت هممون میایم بلند شدم خونه رو تمیز کردم و یه چیزی هم برای ناهار درست کردم ، وقتی تموم شد خیلی خسته شدم . یکم نشستم که زنگو زدن . درو باز کردم اومدن . وای تهیونگم اومده به خاطر صبح خیلی خجالت می کشم . دلم برای داداشم خیلی تنگ شده بود . براش یه جای گرم و نرم درست کرده بودم که وقتی اومد اونجا بخوابه )
...☆
هانا : بفرمائید بشینید الان چای میارم
فلیکس : زحمت نکش ما فقط به خاطر تهیونگ اومدیم
هانا : نه چه زحمتی اولین بارتونه که میاید اینجا ، پس راحت باشید
فلیکس : ( لبخند زد )
هانا : ( چای رو بردم و نشستم پیش داداشم ) داداش چیشد تصادف کردی؟ چرا مراقب خودت نیستی اخه
لینو : عزیزم اتفاقه دیگه برای همه میوفته الانم که خدارو شکر خوبم چیزیم نشده
هانا : خب الان می خوای یه بلایی سرت بیاد تا مراقب باشی ؟ من که به جز تو کسی رو ندارم ( بغض )
جنی : پس من اینجا چی تو ام ؟ هان ؟
هانا : ام .. نه چیزه من که شما رو خیییلی دوست دارم . شما و مامان بزرگ مثل مادر و خواهر من هستید نه عمه و مامان بزرگ . منظورم اینه که مثلا چون ته یه خونه ایم و اینحرفا 😄
هانا : خب من میرم ناهار بیارم بخوریم خودم درست کردم :)
فلیکس : به به رست پخت هانا خانومو بخوریم ببینیم چطوره اگر خوب بود هر روز میایم اینجا غذا می خوریم 😂
هانا : ممنون حالا بخورید ببینید چطوره
...☆
( هانا رفت تو آشپز خونه که غذا رو بیاره ، دید تهیونگ اومد پیشش )
...☆
تهیونگ : می خوام کمکتون کنم میشه ؟
هانا : نه لازم نیست خودم میتونم ممنون شما برید بشینید ( ظرف غذا رو برداشت ببره که یهو تهیونگ میاد نزدیکش طوری که بینشون فقط ۵ سانت فاصله بود )
این قسمت : کرم ریزی ادمینتون 😂
۵.۱k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.