پارت 62
پارت 62
(متین)
رفتم کنار آرمان . میخواستم کتم رو بزارم توی اتاقش تا این جا
چروک نشه .
من : آرمان میشه کتم رو بزارم توی اتاقت
آرمان : اره داداش برو . این جا دیگه خونه خودته
رفتم تو اتاقش . یه اتاق با دکور قرمز و مشکی بود . یه میز
کنار بود و یه صندلی پشتش . یه تخت و یه کمد و چوب
لباسی . روی میزش انواع خرت و پرت بود. یه لپ تاپ . یه
کتاب . یه شارژر و یه هدفون و گوشیش و ...
از چیزی که میدیدم خیلی تعجب کردم . دستمو توی جیبم
بردم و همون خنجر خونی رو درآوردم . دستمال رو از دورش
باز کردم . گذاشتمش کنار اون . کپی همدیگه بودن . همون
آرمی که روی خنجر من بود روی خنجر اونم بود. از اون چوبی
بود مال منم چوبی بود. از اونم یه قطره خون خشک شده
روش بود. سعی کردم بهش فکر نکنم . کتم رو اویزون کردم و
از اتاق زدم بیرون و رفتم توی آشپز خونه . دختر ها داشتن
پچ پچ میکردن و آرشام هم توی فکر بود .
من : چته داداش کجایی
آرشام : هیچی
دیدم انگار نمیخواد چیزی بگه . رفتم کنار رادوین که جلوی
تلویزیون نشسته بود و داشت فیلم نگاه می کرد.
من : رادوین این آرشام چشه؟؟
رادوین : چشم نیست گوشه
من : فکر کنم شما به جای این که بری کنار نفس بخوابی کنار
دبه خیار شور میخوابی ها
رادوین : چرا؟
من : از بس که نمکی
رادوین : اره بابا من اصلا نمک بودم دست و پا درآوردم .
من : خب حالا این آرشام چشه ؟؟
رادوین : نمیدونم .
من : به من که چیزی نمیگه تو ازش بپرس
رادوین : باشه
(متین)
رفتم کنار آرمان . میخواستم کتم رو بزارم توی اتاقش تا این جا
چروک نشه .
من : آرمان میشه کتم رو بزارم توی اتاقت
آرمان : اره داداش برو . این جا دیگه خونه خودته
رفتم تو اتاقش . یه اتاق با دکور قرمز و مشکی بود . یه میز
کنار بود و یه صندلی پشتش . یه تخت و یه کمد و چوب
لباسی . روی میزش انواع خرت و پرت بود. یه لپ تاپ . یه
کتاب . یه شارژر و یه هدفون و گوشیش و ...
از چیزی که میدیدم خیلی تعجب کردم . دستمو توی جیبم
بردم و همون خنجر خونی رو درآوردم . دستمال رو از دورش
باز کردم . گذاشتمش کنار اون . کپی همدیگه بودن . همون
آرمی که روی خنجر من بود روی خنجر اونم بود. از اون چوبی
بود مال منم چوبی بود. از اونم یه قطره خون خشک شده
روش بود. سعی کردم بهش فکر نکنم . کتم رو اویزون کردم و
از اتاق زدم بیرون و رفتم توی آشپز خونه . دختر ها داشتن
پچ پچ میکردن و آرشام هم توی فکر بود .
من : چته داداش کجایی
آرشام : هیچی
دیدم انگار نمیخواد چیزی بگه . رفتم کنار رادوین که جلوی
تلویزیون نشسته بود و داشت فیلم نگاه می کرد.
من : رادوین این آرشام چشه؟؟
رادوین : چشم نیست گوشه
من : فکر کنم شما به جای این که بری کنار نفس بخوابی کنار
دبه خیار شور میخوابی ها
رادوین : چرا؟
من : از بس که نمکی
رادوین : اره بابا من اصلا نمک بودم دست و پا درآوردم .
من : خب حالا این آرشام چشه ؟؟
رادوین : نمیدونم .
من : به من که چیزی نمیگه تو ازش بپرس
رادوین : باشه
۱۶.۸k
۱۹ اسفند ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.