هم از سکوت گریزان هم از صدا بیزار

هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار
چنین چرا دلتنگم؟ چنین چرا بیزار

زمین از آمدن برف تازه خشنود است
من از شلوغی بسیار رد پا بیزار

قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز
قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزار

اگر چه می‌گذریم از کنار هم آرام
شما ز من متنفر، من از شما بیزار

به مسجد آمدم و نا امید برگشتم
دل از مشاهده‌ی تلخی ریا بیزار

صدای قاری و گلدسته‌های پژمرده
اذان مرده و دل‌های از خدا بیزار

به خانه‌ام بروم؟! خانه از سکوت پر است
سکوت می‌کند از زندگی مرا بیزار

تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!
از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار
"فاضل نظری"
دیدگاه ها (۱)

زندگی را گرتوانستی به کام یک نفرشیرین کنییاتوانستی زمین تشنه...

.صبح زیبا آمد و چشم شقایق باز شدلاله زلف سرکشش را شانه کرد و...

, پیشکش میکنم "عشق " و "رفاقت" و "مهربانی" را به همه کسانی ...

یک تبسم یک صدا فرمان عشقیک ترانه یک نفس جریان عشقیک غریبه سر...

صحنه پارت دهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط