و شبانی هم هست

و شبانی هم هست،
کَز پس اش فردایی
که تو را حبس کند،
زندانی،
تا شود درد بر این کهنه دلت ،
نیست که نیست ...

پس قسم بر شب ها...
که تو را خواب کنند در رویا،
تا توانند دهند قلبت را،فرصت ها،
تا کَنی رخت از این معجر ها ...


لحظه ها می گذرند
تا سحر راهی نیست ...
وقت آن است ببندم پلکم ،
تا که آواز سکوت،
بسراید در گوش ... :

"و شبانی هم هست،
کَز پس اش فردایی ،
نیست که نیست" ...
دیدگاه ها (۲۰۷)

خب خب خب بازم که تولد داریم جیییییییغ 😻 😻 😻 فک کنم اولین ...

خداوندا توانم ده , که دست ناتوان گیرماگر قسمت شود گاهی, ز چش...

حسی مرا گرفته یک شعرِ تر ببافماز دستمال ِگریه هم خیس تر ببا...

دیر گاهیست که من آمدنت منتظرممثل یک شاخه ی بیددر خزانی که تو...

رمان زخٰم عشق تـو پـارت یازدهـم🌚✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط