دیر گاهیست که من آمدنت منتظرم

دیر گاهیست که من آمدنت منتظرم
مثل یک شاخه ی بید
در خزانی که تو اش ساخته ای
همه خشکید تنم
و سپس
ریخته شد برگ و برم
با تو گفتم که چرا؟ با که؟ کجا؟
چیست در من که چنین میدهد آزار تو را؟
ای سرا پا همه خوبی
گوش کن
گوش کن ناله ام از بیخ گلو نیست ولی
عشق چیزیست که من بی تو نیاموخته ام
گر چه در شهر شما
خنده دار است کسی
همچنان عاشق چشمی شود اما به خدا
من سرا پا همه ذرات تنم
لحظه ای نیست که یادت نکند
لحظه هایم همه ارزانی تو ...


@._Marsaw_. 💕
دیدگاه ها (۲۶۴)

حسی مرا گرفته یک شعرِ تر ببافماز دستمال ِگریه هم خیس تر ببا...

و شبانی هم هست،کَز پس اش فرداییکه تو را حبس کند،زندانی،تا شو...

تنها انسان گریان نیستمن دیده ام پرندگان رامن برگ و باد و بار...

مگر می شود به خورشید خیره نشد آینه در دلم فریاد میزند سیاهی ...

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکستنظاره تو بر همه جان‌ها مبار...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

# رز _ سیاه PART _ 43 تهیانگ: جلوش نشستم دستمو برم سمت صورتش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط