فیک خون اشام ورژن عاشق پارت۵
ات ویو
صبح وقتی بیدار شدم دیدم توی همون اتاق دیشبم و روی بدنم جاهای کبودی زیادی بود و جاهای خون های خشک شده روش بود از بد بختی خودم خندم گرف سر یع تفریح ببین به چه روزی کشیده شدم هع ولی وایسا هنوز یه راه هست باید یکاری کنم که ته بهم اعتماد کنه و بعدش فرار کنم خب اگه عملی نشد قطعا میکشم ولی بازم باید یع امیدی داشته باشم که بتونم براش زندگی کنم پس دلیل خوبیع
تهیونگ
صبح بیدار شدم دیدم به عالمه از روی جاهای کبودی ات خون ریخته بیرون یه عالمشو با زبونم پاک کردم ولی خیلیاش خشک شده بودن ومنم نمیخاستم بیدارش کنم بس به اونا کاری نداشتم تا دردش نیاد (آخه برادر من دیشب پدرشو در آوردی الان دردش نیاد😐) پاشدم لباسامو عوض کردم که دیدم خدمتکار بدون اینکه در بزنه مثل برق زده ها اومد داخل اتاق
خدمتکار:آقا آقا .....چیزه مادرتون اومدن و میخوان عروسشونو ببینن
ته:چیییی یا لوسیفر اومدم پایین
خدمتکار:قربان خانم گفتن بدون عروسش بیرون نیاید
ته:خیلی خب حالا میام یکاری میکنم
......
۴۰ مین بعد
با شتاب به سمت اتاق ات رفتم و درو جوری باز کردم که قشنگ فهمیدم بار دوم اینجوری بزنم در کنده میشه رفتم تو دیدم ات رو تخت نشسته و هنوز ویندوزش بالا نیومده رفتم سمتش که جیغی کشد و سریع دهنشو گرفتم که مامانم نفهمه به سرعت یه دست لباس قرمز برداشتم براش و تنش کردم ولی اون مثل کسایی که خواب و بیدارین مونده بود
ات ویو
توی افکار خودم غرق بودم که دیدم تهیونگ با سرعت وارد اتاق شد و توس شک بودم برا همین یخ جیغ بنفش زدم که دهنمو گرفت یزره اینور اونور رفت و به خودن که اومد دیدم یه دست لباس قرمز تنمه
ات :واااایییی چه سریع
ته :بلاخره بیدار شدی
ات : عه من که بیدار بودم
ته :بله صحیح
ات:خب حالا چرا اینجوری لباس پوشیدی تنم
ته :ببین ات مامان من اومده به عمارت
ات:عه هع مامانم داری و انقد وحشیعی
ته: خفه شو بزار حرفمو بزنم ... اگه بفهمه که تو به من علاقه نداری یا ببینه که باهم خوب نیستیم میکشدت
ات :نه که حالا تو خیلی عاشقمی دیشب دیدم همهی عشقتو لامصب
ته :شب دارم برات کاری کنم برا آب خور نم ازم اجازه بگیری
ته رفت بیرونو منم پاشدم یه ارایش لایت کردمو رفتم بیرون و .....
♡♡♡♡♡
شرط نمیزارم دیگه از این به بعد حمایتا که زیاد شد بعد شرطی میشه بابای تا پارت بعد کیوتام
صبح وقتی بیدار شدم دیدم توی همون اتاق دیشبم و روی بدنم جاهای کبودی زیادی بود و جاهای خون های خشک شده روش بود از بد بختی خودم خندم گرف سر یع تفریح ببین به چه روزی کشیده شدم هع ولی وایسا هنوز یه راه هست باید یکاری کنم که ته بهم اعتماد کنه و بعدش فرار کنم خب اگه عملی نشد قطعا میکشم ولی بازم باید یع امیدی داشته باشم که بتونم براش زندگی کنم پس دلیل خوبیع
تهیونگ
صبح بیدار شدم دیدم به عالمه از روی جاهای کبودی ات خون ریخته بیرون یه عالمشو با زبونم پاک کردم ولی خیلیاش خشک شده بودن ومنم نمیخاستم بیدارش کنم بس به اونا کاری نداشتم تا دردش نیاد (آخه برادر من دیشب پدرشو در آوردی الان دردش نیاد😐) پاشدم لباسامو عوض کردم که دیدم خدمتکار بدون اینکه در بزنه مثل برق زده ها اومد داخل اتاق
خدمتکار:آقا آقا .....چیزه مادرتون اومدن و میخوان عروسشونو ببینن
ته:چیییی یا لوسیفر اومدم پایین
خدمتکار:قربان خانم گفتن بدون عروسش بیرون نیاید
ته:خیلی خب حالا میام یکاری میکنم
......
۴۰ مین بعد
با شتاب به سمت اتاق ات رفتم و درو جوری باز کردم که قشنگ فهمیدم بار دوم اینجوری بزنم در کنده میشه رفتم تو دیدم ات رو تخت نشسته و هنوز ویندوزش بالا نیومده رفتم سمتش که جیغی کشد و سریع دهنشو گرفتم که مامانم نفهمه به سرعت یه دست لباس قرمز برداشتم براش و تنش کردم ولی اون مثل کسایی که خواب و بیدارین مونده بود
ات ویو
توی افکار خودم غرق بودم که دیدم تهیونگ با سرعت وارد اتاق شد و توس شک بودم برا همین یخ جیغ بنفش زدم که دهنمو گرفت یزره اینور اونور رفت و به خودن که اومد دیدم یه دست لباس قرمز تنمه
ات :واااایییی چه سریع
ته :بلاخره بیدار شدی
ات : عه من که بیدار بودم
ته :بله صحیح
ات:خب حالا چرا اینجوری لباس پوشیدی تنم
ته :ببین ات مامان من اومده به عمارت
ات:عه هع مامانم داری و انقد وحشیعی
ته: خفه شو بزار حرفمو بزنم ... اگه بفهمه که تو به من علاقه نداری یا ببینه که باهم خوب نیستیم میکشدت
ات :نه که حالا تو خیلی عاشقمی دیشب دیدم همهی عشقتو لامصب
ته :شب دارم برات کاری کنم برا آب خور نم ازم اجازه بگیری
ته رفت بیرونو منم پاشدم یه ارایش لایت کردمو رفتم بیرون و .....
♡♡♡♡♡
شرط نمیزارم دیگه از این به بعد حمایتا که زیاد شد بعد شرطی میشه بابای تا پارت بعد کیوتام
۳.۷k
۱۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.