پارت ۴ خون اشام ورژن عاشق ♡
نویسنده :
بعد از اینکه تهیونگ از اتاق ات رفت بیرون ات یه دوش ۲۰ مینی گرفت و بعد از اینکه لباس هاشو پوشید چند تا خدمتکار اومدن تا برای شب ات آماده بشه همهی لباس ها پر داشت و یا مشکی بود ات یکی از لباس هایی رو برداشت که پر داشت (عکسشو آپ میکنم ) بعد از انتخاب کردن لباسا چند تا میکاپر برای میکاپ ات اومدن و بعد از میکاپ ات از اتاق رفتن بیرون تقریبا ساعت ۲ شب بود که به ات گفتن بره طبقه ی پایین
ات
داشتم از پله ها پایین میومدم که سنگینی نگاه های زیادی رو روم احساس کردم میون همهی ۰این همه خون اشام چشمم خورد به کوک و امی دوتا از دوستای صمیمیم رو دیدم از این دوتا بعید بود خیر سرم ینی دوست صمیمی ایم بود یهو کنترلم رو از دست دادم و رفتم پایین و اول یکی زدم تو گوش کوک و بعد هم زدم تو گوش امی بهشون گفتم : خودمو درک نمیکنم چه دلیلی داشتم که دوستای صمیمیم شما دوتا شدید واقعا که به جا اینکه پشتمو بگیرید رفتید طرف دشمنم
تهیونگ :ات بسسس ککککنننن
مراسم تعطیله ماه کامل بعدی ازدواج رو از سر میگیریم
تهیونگ :ات عزیزم برو تو اتاقمون
ات :چشم ارباب
رفتم تو اتاقی که تهیونگ قبل مراسم گفته بود برم توش وااییی چه قشنگ بود وقتی وارد اتاق میشدی کنارت با چراغ ها ی قرمز که تزئینی بود تزیین شده بود و دکر اتاق همش بخشی از سلیقه ی من بود و یک اتاق خواب کوچیک بود که روی تخت با گل های رز قرمز و مشکی تزیین شده بود .همینجور داشتم آنالیز میکردم اتاق رو که توسط یک نفر افتادم رو تخت
تهیونگ :خب خانم کیم چه بهونه ای برای اینکه عروسیمون بهم زدی داری هومم؟(و یه تای ابروشو بالا میندازه ) و میاد رو تخت و به سمت ات رفت و دندوناش توی پوست گردنش فرو کرد که خون ریخت بیرون از گردنش ولی تهیونگ بی توجه به دردی که ات میکشه کمر بند اش رو با دستاش باز میکنه و ۱۵ الی ۱۷ ضربه ی محکم به ات میزنه ات که دیگه نا نمونده بود براش بیهوش شد و تهیونگ هم که دلش برای ات سوخت رفت و چسب زخم آورد و به جای فرو رفتگی دندوناش زد و کنار ات دراز کشید و ملافه رو روی خودشون کشید و به خواب رفت..... ساعتای ۵ صبح بود که تهیونگ میبینه ات هی جیغ میزنه ....
شرایط پارت بعد
۶ لایک
۳ کامنت
بابای
بعد از اینکه تهیونگ از اتاق ات رفت بیرون ات یه دوش ۲۰ مینی گرفت و بعد از اینکه لباس هاشو پوشید چند تا خدمتکار اومدن تا برای شب ات آماده بشه همهی لباس ها پر داشت و یا مشکی بود ات یکی از لباس هایی رو برداشت که پر داشت (عکسشو آپ میکنم ) بعد از انتخاب کردن لباسا چند تا میکاپر برای میکاپ ات اومدن و بعد از میکاپ ات از اتاق رفتن بیرون تقریبا ساعت ۲ شب بود که به ات گفتن بره طبقه ی پایین
ات
داشتم از پله ها پایین میومدم که سنگینی نگاه های زیادی رو روم احساس کردم میون همهی ۰این همه خون اشام چشمم خورد به کوک و امی دوتا از دوستای صمیمیم رو دیدم از این دوتا بعید بود خیر سرم ینی دوست صمیمی ایم بود یهو کنترلم رو از دست دادم و رفتم پایین و اول یکی زدم تو گوش کوک و بعد هم زدم تو گوش امی بهشون گفتم : خودمو درک نمیکنم چه دلیلی داشتم که دوستای صمیمیم شما دوتا شدید واقعا که به جا اینکه پشتمو بگیرید رفتید طرف دشمنم
تهیونگ :ات بسسس ککککنننن
مراسم تعطیله ماه کامل بعدی ازدواج رو از سر میگیریم
تهیونگ :ات عزیزم برو تو اتاقمون
ات :چشم ارباب
رفتم تو اتاقی که تهیونگ قبل مراسم گفته بود برم توش وااییی چه قشنگ بود وقتی وارد اتاق میشدی کنارت با چراغ ها ی قرمز که تزئینی بود تزیین شده بود و دکر اتاق همش بخشی از سلیقه ی من بود و یک اتاق خواب کوچیک بود که روی تخت با گل های رز قرمز و مشکی تزیین شده بود .همینجور داشتم آنالیز میکردم اتاق رو که توسط یک نفر افتادم رو تخت
تهیونگ :خب خانم کیم چه بهونه ای برای اینکه عروسیمون بهم زدی داری هومم؟(و یه تای ابروشو بالا میندازه ) و میاد رو تخت و به سمت ات رفت و دندوناش توی پوست گردنش فرو کرد که خون ریخت بیرون از گردنش ولی تهیونگ بی توجه به دردی که ات میکشه کمر بند اش رو با دستاش باز میکنه و ۱۵ الی ۱۷ ضربه ی محکم به ات میزنه ات که دیگه نا نمونده بود براش بیهوش شد و تهیونگ هم که دلش برای ات سوخت رفت و چسب زخم آورد و به جای فرو رفتگی دندوناش زد و کنار ات دراز کشید و ملافه رو روی خودشون کشید و به خواب رفت..... ساعتای ۵ صبح بود که تهیونگ میبینه ات هی جیغ میزنه ....
شرایط پارت بعد
۶ لایک
۳ کامنت
بابای
۴.۲k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.