پارت ۷۵ رمان سفر عشق
#پارت_۷۵ #_رمان_سفر_عشق
حلقه مو هم دستم کردم
رسام:بریم
رسام هم حلقش دستش بود
من:بریم
گوشیشو گرفت سمتم گرفتم ازش و گذاشتم تو کیفم
دستمو گرفت و از اتاق بیرون اومدیم
موقه ای که خاستیم از پله ها بیایم پایین دستشو گرفت کمرش
و آروم آروم از پله ها پایین اومد
رسام:آخ وای آی آی
من:همچین کمرتو گرفتی انگار زن حامله ای
بهم چشم غره رفت آروم خندیدم
از خونه خارج شدیم
درو با سوویچ مخصوصش قفل کرد رسام
سوار ماشین من شدیم و رفتیم سمت خونه مامان بابای رسام
رسیدیم
رسام یه بوق زد در باز شد و رفتیم داخل
رسام ماشینو پارک کرد و پیاده شدیم
دست تو دست رفتیم سمت خونه
داخل خونه شدیم
رسام:سلام به اهل خونه مامان بابای نمونه رهام و رسای دیوونه
خندیدم که بهم چشمک زد
مامان و بابا اومدن جلومون و روبوسی کردیم
رهام و رسا هم اومدن
نشستیم رو مبلا
بابا:خیلی خوش اومدین
من:ممنون
مامان:رسام چته یکم گرفته ای
رسام تکیه داد به من و گفت:از عروست بپرس
رهام:ازت کار کشیده حتما
رسام:چه کاریییییییی بدن برام نزاشته بهم زورم میگه بزور منو بلند کرد و گفت بریم خونه بابا رضا
بابا:قربون عروسم
من:خدانکنه باباجون
رسام:نگا چه خودشیرینه
همه خندیدیم
رسام سرشو گذاشت رو پام و دراز شد رو مبل
مامان:الین این بچه چرا اینجوریه
لبخند زدم و شونه هامو دادم بالا
مامان با لب زدن گفت:رابطه داشتین
سر تکون دادم
لبخند زد و معنا دار به رسام که بغلم کرده بود و چشاشو بسته بود نگاه کرد
رسا:زنداداش ست میکنین با هم
من:لباسامون همه ست همه حتی کیف و کفشامون
رهام:اوه چه زوجی
بابا:رسام مثل اینکه خابید
سرشو که به شکمم فشرده بود رو با دستم برگردوندم چشاش بسته بود و معلوم بود خابه
من:آره خابه
مامان:بمیرم برا بچم
بابا:بیدارش کن بره بالا تو اتاق خودش بخابه البته فرنوش تغیرش داده واسه شما
من:ممنون
دستمو گذاشتم رو گونه رسام
من:رسام
رسام:هوم
من:پاشو برو بالا بخاب اینجا کمرت درد میگیره
رسام محکم تر بغلم کرد و سرشو گذاشت رو شکمم
رسام:جام خوبه
رهام خندید و گفت:فک کرده رو تخته
مامان بابا و رسا هم خندیدن
یکم حرف زدیم و بعد مامان گفت:بریم شام بخوریم
رفتن سر میز ولی من نشسته بودم هنوز رسام خاب بود
من:رسام پاشو بریم شام بریم خونه بعدش خسته ای
رسام پاشد و چشاشو مالوند
رفتیم سر میز و نشستیم
بعد شام رفتیم حال و نشستیم
رسام باز سرشو گذاشت رو شونم
مامان:رسام پسرم پاشو برو بالا بخاب
رسام:الین هم میاد؟
من:من چرا بیام
رسام:منکه بدون تو خابم نمیبره
رسا:اوه چه عشقولانه
حلقه مو هم دستم کردم
رسام:بریم
رسام هم حلقش دستش بود
من:بریم
گوشیشو گرفت سمتم گرفتم ازش و گذاشتم تو کیفم
دستمو گرفت و از اتاق بیرون اومدیم
موقه ای که خاستیم از پله ها بیایم پایین دستشو گرفت کمرش
و آروم آروم از پله ها پایین اومد
رسام:آخ وای آی آی
من:همچین کمرتو گرفتی انگار زن حامله ای
بهم چشم غره رفت آروم خندیدم
از خونه خارج شدیم
درو با سوویچ مخصوصش قفل کرد رسام
سوار ماشین من شدیم و رفتیم سمت خونه مامان بابای رسام
رسیدیم
رسام یه بوق زد در باز شد و رفتیم داخل
رسام ماشینو پارک کرد و پیاده شدیم
دست تو دست رفتیم سمت خونه
داخل خونه شدیم
رسام:سلام به اهل خونه مامان بابای نمونه رهام و رسای دیوونه
خندیدم که بهم چشمک زد
مامان و بابا اومدن جلومون و روبوسی کردیم
رهام و رسا هم اومدن
نشستیم رو مبلا
بابا:خیلی خوش اومدین
من:ممنون
مامان:رسام چته یکم گرفته ای
رسام تکیه داد به من و گفت:از عروست بپرس
رهام:ازت کار کشیده حتما
رسام:چه کاریییییییی بدن برام نزاشته بهم زورم میگه بزور منو بلند کرد و گفت بریم خونه بابا رضا
بابا:قربون عروسم
من:خدانکنه باباجون
رسام:نگا چه خودشیرینه
همه خندیدیم
رسام سرشو گذاشت رو پام و دراز شد رو مبل
مامان:الین این بچه چرا اینجوریه
لبخند زدم و شونه هامو دادم بالا
مامان با لب زدن گفت:رابطه داشتین
سر تکون دادم
لبخند زد و معنا دار به رسام که بغلم کرده بود و چشاشو بسته بود نگاه کرد
رسا:زنداداش ست میکنین با هم
من:لباسامون همه ست همه حتی کیف و کفشامون
رهام:اوه چه زوجی
بابا:رسام مثل اینکه خابید
سرشو که به شکمم فشرده بود رو با دستم برگردوندم چشاش بسته بود و معلوم بود خابه
من:آره خابه
مامان:بمیرم برا بچم
بابا:بیدارش کن بره بالا تو اتاق خودش بخابه البته فرنوش تغیرش داده واسه شما
من:ممنون
دستمو گذاشتم رو گونه رسام
من:رسام
رسام:هوم
من:پاشو برو بالا بخاب اینجا کمرت درد میگیره
رسام محکم تر بغلم کرد و سرشو گذاشت رو شکمم
رسام:جام خوبه
رهام خندید و گفت:فک کرده رو تخته
مامان بابا و رسا هم خندیدن
یکم حرف زدیم و بعد مامان گفت:بریم شام بخوریم
رفتن سر میز ولی من نشسته بودم هنوز رسام خاب بود
من:رسام پاشو بریم شام بریم خونه بعدش خسته ای
رسام پاشد و چشاشو مالوند
رفتیم سر میز و نشستیم
بعد شام رفتیم حال و نشستیم
رسام باز سرشو گذاشت رو شونم
مامان:رسام پسرم پاشو برو بالا بخاب
رسام:الین هم میاد؟
من:من چرا بیام
رسام:منکه بدون تو خابم نمیبره
رسا:اوه چه عشقولانه
۲۸.۸k
۰۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.