پارت ۷۳ رمان سفر عشق
#پارت_۷۳ #رمان_سفر_عشق
رفتیم داخل اتاق باهم اول من رفتم سرویس
از سرویس خارج شدم و رفتم جلوی کنسول نشستم اول آب رسان پوستمو زدم بعد یکم کرن پودر
خط چشم و مداد چشم و ریمل و آخر هم رژ گلبهی
موهامو هم از پشت خاستم ببافم که رسام از سرویس بیرون اومد و گفت:میخاهی موهاتو ببافی
من:آره
رسام:من میبافم
با تعجب پرسیدم:بلدی مگه
رسام بادی به غبضه انداخت:شوهرتو دست کم گرفتی
اومد پشتم و شونه رو از دستم گرفت و موهامو شونه کرد و بعدم برام بافت کش گل گلی مو دادم بهش ته بافت موهامو با کشم بست و در آخر سرمو بوسید
من:مرسی
از پشت بغلم کرد و سرشو گذاشت بین کتف و گلوم
با صدای خفه:خاهش خانوووم
اوه او از لحنش معلوم بود خمار شده
من:رسام ول کن میخام لباس بپوشم
بیشتر بهم چسبید
رسام:هنوز که دیر نشده
پوفی کردم و دستمو گذاشتم رو دست حلقه شدش رو شکمم
رسام یه دفعه بلندم کرد و رفت نشست رو تخت
برم گردوند و مثل یه بچه کوچیک بقلم کرد
من:چیکا......
با لباش خفم کرد با شدت میبوسید و به خودش فشارم میداد
دستمو دور گردنش حلقه کردم باهاش همراهی کردم
در حین بوسیدن رو تخت خابوندم و شلوارمو در آورد
ول کردم لبشو که رسام هم لبشو برداشت خاست لباس زیرمو در بیاره که دست رو دستش گذاشتم
من:رسام چیکار میکنی
رسام:هیس
خاستم حرف بزنم که با لحن خمار گفت:الین یکم تحمل کن آروم شم
سر تکون دادم
لباس زیرمو هم در آورد و انداخت پایین تخت
پامو از هم باز کرد و محکم واردم کرد
من:آخ
خیلی خشن شروع کرد ضربه زدن با هر ضربش دردم میگرفت و لبمو گاز میگرفتم
ضربه هاشو محکم تر کرد دستاشو دور کمرم حلقه کرد و محکم بقلم گرفت
دستامو حلقه کردم دور گردنش و چشامو از درد بستم
ضربه هاش هر لحظه شدتش بیشتر میشد
تا اینکه خودشو داخلم خالی کرد
از داغیش آهی کشیدم و سرمو گذاشتم رو شونش
رسام نفس نفس زنون گفت:آرومم کردی زندگیم
لبخند محوی زدم
از بقلش جدام کرد و خودشو آروم بیرون کشید
آروم آروم بیرون میکشید تا دردم نگیره
من:آییییی
رسام:جان جان تموم شد عشقم تموم شد
کامل که خارج شد لبمو از درد گزیدم و ناله کردم:آخ
رو تخت درازم کرد و بقلم گرفت
رسام:جانم درد داری؟
سر تکون دادم
پایین تنه برهنمو بین پاش گرفت
رسام:ببخشید عزیزم نفهمیدم فقط وجودتو حس کردم
تو بغلش که بودم آرامش داشتم و دردو یادم رفته بود
رسام:خوب شدی
من:آره خوبم
بلند شدم و نشستم تو آیینه خودمو نگاه کردم آرایشم و موهام بهم ربخته بود
بلند شدم و رفتم حموم
از حموم بیرون اومدم و نشستم پای کنسول آرایش اولی رو انجام دادم موهامو خشک کردمو بافتم
رسام:الین
از تو آیینه نگاش کردم
من:جانم
نشست رو تخت
رسام:اگه درد داری نریم
من:خوبم من پاشو حاضر شو
رفتم سمت کمد حولمو در آوردم و لباس زیر های ست سفیدمو پوشیدم
رفتیم داخل اتاق باهم اول من رفتم سرویس
از سرویس خارج شدم و رفتم جلوی کنسول نشستم اول آب رسان پوستمو زدم بعد یکم کرن پودر
خط چشم و مداد چشم و ریمل و آخر هم رژ گلبهی
موهامو هم از پشت خاستم ببافم که رسام از سرویس بیرون اومد و گفت:میخاهی موهاتو ببافی
من:آره
رسام:من میبافم
با تعجب پرسیدم:بلدی مگه
رسام بادی به غبضه انداخت:شوهرتو دست کم گرفتی
اومد پشتم و شونه رو از دستم گرفت و موهامو شونه کرد و بعدم برام بافت کش گل گلی مو دادم بهش ته بافت موهامو با کشم بست و در آخر سرمو بوسید
من:مرسی
از پشت بغلم کرد و سرشو گذاشت بین کتف و گلوم
با صدای خفه:خاهش خانوووم
اوه او از لحنش معلوم بود خمار شده
من:رسام ول کن میخام لباس بپوشم
بیشتر بهم چسبید
رسام:هنوز که دیر نشده
پوفی کردم و دستمو گذاشتم رو دست حلقه شدش رو شکمم
رسام یه دفعه بلندم کرد و رفت نشست رو تخت
برم گردوند و مثل یه بچه کوچیک بقلم کرد
من:چیکا......
با لباش خفم کرد با شدت میبوسید و به خودش فشارم میداد
دستمو دور گردنش حلقه کردم باهاش همراهی کردم
در حین بوسیدن رو تخت خابوندم و شلوارمو در آورد
ول کردم لبشو که رسام هم لبشو برداشت خاست لباس زیرمو در بیاره که دست رو دستش گذاشتم
من:رسام چیکار میکنی
رسام:هیس
خاستم حرف بزنم که با لحن خمار گفت:الین یکم تحمل کن آروم شم
سر تکون دادم
لباس زیرمو هم در آورد و انداخت پایین تخت
پامو از هم باز کرد و محکم واردم کرد
من:آخ
خیلی خشن شروع کرد ضربه زدن با هر ضربش دردم میگرفت و لبمو گاز میگرفتم
ضربه هاشو محکم تر کرد دستاشو دور کمرم حلقه کرد و محکم بقلم گرفت
دستامو حلقه کردم دور گردنش و چشامو از درد بستم
ضربه هاش هر لحظه شدتش بیشتر میشد
تا اینکه خودشو داخلم خالی کرد
از داغیش آهی کشیدم و سرمو گذاشتم رو شونش
رسام نفس نفس زنون گفت:آرومم کردی زندگیم
لبخند محوی زدم
از بقلش جدام کرد و خودشو آروم بیرون کشید
آروم آروم بیرون میکشید تا دردم نگیره
من:آییییی
رسام:جان جان تموم شد عشقم تموم شد
کامل که خارج شد لبمو از درد گزیدم و ناله کردم:آخ
رو تخت درازم کرد و بقلم گرفت
رسام:جانم درد داری؟
سر تکون دادم
پایین تنه برهنمو بین پاش گرفت
رسام:ببخشید عزیزم نفهمیدم فقط وجودتو حس کردم
تو بغلش که بودم آرامش داشتم و دردو یادم رفته بود
رسام:خوب شدی
من:آره خوبم
بلند شدم و نشستم تو آیینه خودمو نگاه کردم آرایشم و موهام بهم ربخته بود
بلند شدم و رفتم حموم
از حموم بیرون اومدم و نشستم پای کنسول آرایش اولی رو انجام دادم موهامو خشک کردمو بافتم
رسام:الین
از تو آیینه نگاش کردم
من:جانم
نشست رو تخت
رسام:اگه درد داری نریم
من:خوبم من پاشو حاضر شو
رفتم سمت کمد حولمو در آوردم و لباس زیر های ست سفیدمو پوشیدم
۵۳.۰k
۰۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.