•وقتی گردنشو گاز میگیری...•
•وقتی گردنشو گاز میگیری...•
🐥 #نیکی 🐥
مدتی بود که با نیکی قرار میزاشتی ولی هنوز به طرفداراتون اعلام نکرده بودید و کسی بجز همگروه های نیکی و دوستات در این مورد چیری نمیدونستن
.
.
تو اشپزخونه درحال اماده کردن شام بودی که جیغی نسبتا بلندی از اتاق شنیدی
نیکی سریع از اتاق بیرون اومد
_یااااا ا/ت شیییی گردنموووو ببین..کبود شدهههههههه الان من چیکار کنمممم
با تعجب به سمتش رفتی که متوجه رد گازی که صبح از گردنش گرفته بودی شدی
+این..اخه..چطوری..
به سمت اتاق برگشت و دوباره از اینه گردنش رو بررسی کرد
_من..فردا کنسرت دارمممم..اگه ردش ناپدید نشه چی؟
_چرا اینجوری گاز گرفتی که ردش بمونه اخهه
با شنیدن این حرفش اخمی کردی و به سمت اشپزخونه برگشتی و عصبی گفتی +نمیدونم
نیکی وقتی دید باعث ناراحتیت شده متوجه حرفی که زد شد پس به سمتت اومد و از پشت بغلت کرد
_عام...ولی اشکال نداره لیدی
_فوقش به طرفدارا حقیقتو میگیم
داشتی غذارو هم میزدی که با این حرفش اخم هات از هم فاصله گرفت و با تعجب به سمتش برگشتی
+چ..چی؟ واقعا میگی؟ ولی..
که با حس کردن لباش روی لبای خودت حرفت ناقص موند..
چند ثانیه بعد از بوسه جدا شدید که نیکی با لبخند دستی نوازش بار روی موهات کشید
_مطمعنم طرفدارای واقعی ما خوشحال میشن..پس لازم نیست نگرانش باشی خانم کوچولو
لبخندی زدی و محکم بغلش کردی ولی یهو بوی سوختگی نزدیکت حس کردی
_ا/ت...غذا..غذاااااااااا
با به یاد اوردن قرمه سبزی که داشتی میپختی سریع از بغلش بیرون اومدی و به سمت گاز چرخیدی
+وای نههههههه...غذا سوختتتتت سوختتتتت
سریع گازو خاموش کردی ولی از اونجایی که دیگه دیر شده بود و قرمه سبزی سوخته بود مجبور شدید از بیرون غذا سفارش بدید..😔
.
.
درحالی که میکروفن تو دستش رو بیشتر به لبهاش نزدیک کرد وسط استیج ایستاد و رو به طرفدارا گفت _کیم ا/ت...کسی که ماه هاست دلمو بهش باختم امروز تو این کنسرت حضور داره..
با افتادن دوربین روی خودت لبخندی زدی و سرت رو اروم تکون دادی...
تو این لحظه شاید استرس زیادی داشتی ولی خوشحالی که تو قلبت پدیدار شده بود تورو به خوشحال ترین و خوشبخت ترین ادم دنیا تبدیل کرده بود~
🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥
#سناریو #انهایپن #سناریو_انهایپن #نیکی #نی_کی #سناریو_نیکی
#فیکشن #فیک #Enhypen #fic_enhypen #fic #Enhypen_Fic #Niki #Ni_ki
🐥 #نیکی 🐥
مدتی بود که با نیکی قرار میزاشتی ولی هنوز به طرفداراتون اعلام نکرده بودید و کسی بجز همگروه های نیکی و دوستات در این مورد چیری نمیدونستن
.
.
تو اشپزخونه درحال اماده کردن شام بودی که جیغی نسبتا بلندی از اتاق شنیدی
نیکی سریع از اتاق بیرون اومد
_یااااا ا/ت شیییی گردنموووو ببین..کبود شدهههههههه الان من چیکار کنمممم
با تعجب به سمتش رفتی که متوجه رد گازی که صبح از گردنش گرفته بودی شدی
+این..اخه..چطوری..
به سمت اتاق برگشت و دوباره از اینه گردنش رو بررسی کرد
_من..فردا کنسرت دارمممم..اگه ردش ناپدید نشه چی؟
_چرا اینجوری گاز گرفتی که ردش بمونه اخهه
با شنیدن این حرفش اخمی کردی و به سمت اشپزخونه برگشتی و عصبی گفتی +نمیدونم
نیکی وقتی دید باعث ناراحتیت شده متوجه حرفی که زد شد پس به سمتت اومد و از پشت بغلت کرد
_عام...ولی اشکال نداره لیدی
_فوقش به طرفدارا حقیقتو میگیم
داشتی غذارو هم میزدی که با این حرفش اخم هات از هم فاصله گرفت و با تعجب به سمتش برگشتی
+چ..چی؟ واقعا میگی؟ ولی..
که با حس کردن لباش روی لبای خودت حرفت ناقص موند..
چند ثانیه بعد از بوسه جدا شدید که نیکی با لبخند دستی نوازش بار روی موهات کشید
_مطمعنم طرفدارای واقعی ما خوشحال میشن..پس لازم نیست نگرانش باشی خانم کوچولو
لبخندی زدی و محکم بغلش کردی ولی یهو بوی سوختگی نزدیکت حس کردی
_ا/ت...غذا..غذاااااااااا
با به یاد اوردن قرمه سبزی که داشتی میپختی سریع از بغلش بیرون اومدی و به سمت گاز چرخیدی
+وای نههههههه...غذا سوختتتتت سوختتتتت
سریع گازو خاموش کردی ولی از اونجایی که دیگه دیر شده بود و قرمه سبزی سوخته بود مجبور شدید از بیرون غذا سفارش بدید..😔
.
.
درحالی که میکروفن تو دستش رو بیشتر به لبهاش نزدیک کرد وسط استیج ایستاد و رو به طرفدارا گفت _کیم ا/ت...کسی که ماه هاست دلمو بهش باختم امروز تو این کنسرت حضور داره..
با افتادن دوربین روی خودت لبخندی زدی و سرت رو اروم تکون دادی...
تو این لحظه شاید استرس زیادی داشتی ولی خوشحالی که تو قلبت پدیدار شده بود تورو به خوشحال ترین و خوشبخت ترین ادم دنیا تبدیل کرده بود~
🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥🐥
#سناریو #انهایپن #سناریو_انهایپن #نیکی #نی_کی #سناریو_نیکی
#فیکشن #فیک #Enhypen #fic_enhypen #fic #Enhypen_Fic #Niki #Ni_ki
۱۱.۸k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.