•وقتی پلیسه...•
•وقتی پلیسه...•
🦅 #جی 🦅
ساعت 1 شب شده بود و هنوز از جی خبری نبود...نگران تو خونه به اینطرف و اونطرف میرفتی و بار ها بهش زنگ زده بودی ولی نمیتونستی بهش دسترسی پیدا کنی و این داشت دیوونت میکرد
از اونجایی که جی شغل خطرناکی داشت خیلی نگرانش میشدی و بار ها بهش گفته بودی که از شغلش دست بکشه ولی جی حرف گوش کن نبود
بلخره بعد از دقایقی صدای چرخش کلید توی قفل در رو شنیدی..
همین که جی درو باز کرد سریع به سمتش دویدی
+یا تا الان کجا بودییییییی!!؟
جی لبخند کمرنگی زد و یکی از دستاشو پشتش گذاشت
_سر کار بودم...ببخشید یکم کارم طول کشید ولی چرا تا الان نخوابیدی؟
+چجوری انتظار داشتی بخوابم درحالی که ازت خبر نداشتم؟
+اقای پارک اصلا میدونی چون تلفنتو جواب نمیدادی هزار بار مردمو زنده شدم!!؟
همینجوری که عصبی حرفاتو میزدی همزمان داشتی بررسیش میکردی که مطمعن باشی سالمه ولی یهو چشمت به دست زخمیش افتاد
+جی..دستت..دستت چیشدهههههه
جی خواست دوباره دستش رو قایم کنه که سریع دستشو تو دستات گرفتی و با صدای بلند تری از قبل گفتی _یاااا جونگ سونگا دوباره خودتو زخمی کردیییی
برای چند ثانیه سریع ازش دور شدی و به اتاق رفتی و بعد برداشتن جعبه کمک های اولیه به سمتش برگشتی
+مگه نگفته بودم مواظب خودت باشششش...مگه نگفته بودم نباید زخمی شی...دستت چرا خراش برداشتهههه
همچنان داشتی غر میزدی و عصبی حرفارو پس از دیگری به زبان میاوردی که جی با دست ازادش انگشت اشاره اش رو اروم روی لب گذاشت
_شششش...اروم باش چیزی نشده فقط یه خراش کوچیکه
نگاهتو برای چند ثانیه بهش دادی
+ولی...نباید حتی همچین خراشی برمیداشتی
دوباره نگاهتو به دستش دادی و بعد از اینکه چسپ زخمی روی دستش چسبوندی نفس عمیقی کشیدی
+میدونی که...
_اره اره میدونم...ولی ا/ت..من این شغلو دوس دارم...میدونم که نگرانمی..میدونم که نمیخوای اسیب ببینم..ولی قول میدم نمیزارم اتفاق خطرناکی بیوفته و تمام تلاشمو میکنم که دوباره اسیب نبینم..پس لازم نیست نگران باشی باشه؟
با نگرانی به چشماش خیره شدی..میدونستی که شغل مورد علاقشه و جی..کسیه که همیشه به حرفاش عمل میکنه پس سعی کردی بهش اعتماد کنی
+باشه ولی...به قولت عمل کنیاااا
جی لبخند پر رنگ تری زد و سرش رو به علامت تایید تکون داد ولی یهو... با یه حرکت سریع تورو روی کاناپه انداخت و بوسه ی کوتاهی به لبت زد _مطمعن باش عشقم
_حالا اماده ای که بریم بخوابیم؟
بعد تو رو براید استایل بغلت کرد و به اتاق خوابتون برد و روی تخت گذاشت..
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#سناریو #انهایپن #پارک_سونگ_جونگ #سناریو_انهایپن #تکپارتی #فیک #Enhypen #Jay #Fic #پلیس #آسیب #خطر
🦅 #جی 🦅
ساعت 1 شب شده بود و هنوز از جی خبری نبود...نگران تو خونه به اینطرف و اونطرف میرفتی و بار ها بهش زنگ زده بودی ولی نمیتونستی بهش دسترسی پیدا کنی و این داشت دیوونت میکرد
از اونجایی که جی شغل خطرناکی داشت خیلی نگرانش میشدی و بار ها بهش گفته بودی که از شغلش دست بکشه ولی جی حرف گوش کن نبود
بلخره بعد از دقایقی صدای چرخش کلید توی قفل در رو شنیدی..
همین که جی درو باز کرد سریع به سمتش دویدی
+یا تا الان کجا بودییییییی!!؟
جی لبخند کمرنگی زد و یکی از دستاشو پشتش گذاشت
_سر کار بودم...ببخشید یکم کارم طول کشید ولی چرا تا الان نخوابیدی؟
+چجوری انتظار داشتی بخوابم درحالی که ازت خبر نداشتم؟
+اقای پارک اصلا میدونی چون تلفنتو جواب نمیدادی هزار بار مردمو زنده شدم!!؟
همینجوری که عصبی حرفاتو میزدی همزمان داشتی بررسیش میکردی که مطمعن باشی سالمه ولی یهو چشمت به دست زخمیش افتاد
+جی..دستت..دستت چیشدهههههه
جی خواست دوباره دستش رو قایم کنه که سریع دستشو تو دستات گرفتی و با صدای بلند تری از قبل گفتی _یاااا جونگ سونگا دوباره خودتو زخمی کردیییی
برای چند ثانیه سریع ازش دور شدی و به اتاق رفتی و بعد برداشتن جعبه کمک های اولیه به سمتش برگشتی
+مگه نگفته بودم مواظب خودت باشششش...مگه نگفته بودم نباید زخمی شی...دستت چرا خراش برداشتهههه
همچنان داشتی غر میزدی و عصبی حرفارو پس از دیگری به زبان میاوردی که جی با دست ازادش انگشت اشاره اش رو اروم روی لب گذاشت
_شششش...اروم باش چیزی نشده فقط یه خراش کوچیکه
نگاهتو برای چند ثانیه بهش دادی
+ولی...نباید حتی همچین خراشی برمیداشتی
دوباره نگاهتو به دستش دادی و بعد از اینکه چسپ زخمی روی دستش چسبوندی نفس عمیقی کشیدی
+میدونی که...
_اره اره میدونم...ولی ا/ت..من این شغلو دوس دارم...میدونم که نگرانمی..میدونم که نمیخوای اسیب ببینم..ولی قول میدم نمیزارم اتفاق خطرناکی بیوفته و تمام تلاشمو میکنم که دوباره اسیب نبینم..پس لازم نیست نگران باشی باشه؟
با نگرانی به چشماش خیره شدی..میدونستی که شغل مورد علاقشه و جی..کسیه که همیشه به حرفاش عمل میکنه پس سعی کردی بهش اعتماد کنی
+باشه ولی...به قولت عمل کنیاااا
جی لبخند پر رنگ تری زد و سرش رو به علامت تایید تکون داد ولی یهو... با یه حرکت سریع تورو روی کاناپه انداخت و بوسه ی کوتاهی به لبت زد _مطمعن باش عشقم
_حالا اماده ای که بریم بخوابیم؟
بعد تو رو براید استایل بغلت کرد و به اتاق خوابتون برد و روی تخت گذاشت..
🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅🦅
#سناریو #انهایپن #پارک_سونگ_جونگ #سناریو_انهایپن #تکپارتی #فیک #Enhypen #Jay #Fic #پلیس #آسیب #خطر
۱۱.۴k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.