وقتی میرین خونه خانوادش
وقتی میرین خونه خانوادش
ساعت تقریبا 6شب بود و تو جیهون شام خونه خانوادش دعوت بودین رفتی با عجله پیش جی هون که تو حال جلوی تلویزیون نشسته بود و گفتی
+جیهوناااا بلند شو باید یک ساعت دیگه بریم
بهت نگاه کرد و گفت:
_بیبی باز میخای کجا بری
پوکر نگاش کردی و گفتی
+مگه قرار نبود شام بریم پیش خانوادت
_اوه راست میگی تازه یادم اومد
تلویزیون رو خاموش کرد و با سرعت رفت تا اماده بشه تو هم پشت سرش رفتی
جیهون یک حموم ۱۵دقیقه ای گرفت و هم تو این زمان اماده شدی از حموم اومد بیرون و اماده شد داشتی جواهراتت رو مینداختی که هر کاری کردی گردنبدت بسته نشد رفتی پیشش
+جی هونا میشه گردنبدم رو ببندی
_چشم بیبی
و گردنبدتت رو بست و بوسه ای روی گردنت گذاشت
و دم گوشت گفت:
_بیبی اینقدر خوشگل شدی که دلم میخواد..
+یاااااا جیهونااا دیر شد
و سریع خودتت رو ازش جدا کردی و رفتی سمت تخت کیفت رو برداشتی و از اتاق رفتی بیرون جی هون همین جوری نگات کرد با خودش گفت:
_فقط میخاستم بگم اینقدر خوشگلی دلم میخواد تا صبح نگات کنم ذهن خودتت منحرفه
امید وارم خوشتون بیاد
ساعت تقریبا 6شب بود و تو جیهون شام خونه خانوادش دعوت بودین رفتی با عجله پیش جی هون که تو حال جلوی تلویزیون نشسته بود و گفتی
+جیهوناااا بلند شو باید یک ساعت دیگه بریم
بهت نگاه کرد و گفت:
_بیبی باز میخای کجا بری
پوکر نگاش کردی و گفتی
+مگه قرار نبود شام بریم پیش خانوادت
_اوه راست میگی تازه یادم اومد
تلویزیون رو خاموش کرد و با سرعت رفت تا اماده بشه تو هم پشت سرش رفتی
جیهون یک حموم ۱۵دقیقه ای گرفت و هم تو این زمان اماده شدی از حموم اومد بیرون و اماده شد داشتی جواهراتت رو مینداختی که هر کاری کردی گردنبدت بسته نشد رفتی پیشش
+جی هونا میشه گردنبدم رو ببندی
_چشم بیبی
و گردنبدتت رو بست و بوسه ای روی گردنت گذاشت
و دم گوشت گفت:
_بیبی اینقدر خوشگل شدی که دلم میخواد..
+یاااااا جیهونااا دیر شد
و سریع خودتت رو ازش جدا کردی و رفتی سمت تخت کیفت رو برداشتی و از اتاق رفتی بیرون جی هون همین جوری نگات کرد با خودش گفت:
_فقط میخاستم بگم اینقدر خوشگلی دلم میخواد تا صبح نگات کنم ذهن خودتت منحرفه
امید وارم خوشتون بیاد
۱۰.۴k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.