دختر قاتل : part ⁷
دختر قاتل : part ⁷
فلش بک ب حال .
کوک: (وقتی اسلحه رو درآورد باور نمیکردم این همون ات خوشحال باشه بهش گفتم ) خب پس یک تیر حروم این حرومزاده کن (:
ات: چیمیگی ...اههههه داری میری رو اعصابم گمشو اونور ( داد)
کوک: اگ نرم ؟ ..( خونسرد)
ات: ت...( با کاری ک کرد چشام چهارتا شد اون ..اون الان .)
ویو کوک
یهوو لبمو گذاشتم رو لباش ک صداش تو دهنم خفه شد اومم دوباره اون لبای توت فرنگیش دوباره حسش کردم
ویو ات
همین طور داشتم با تعجب نگاش میکردم انگار نمیتونستم تکون بخورم انگار یکی محکم گرفته بودم... ک یهووو ب خودم اومد سریع هولش دادمو و ماشه اسلحه رو کشیدم
ات:مستر جئون خیلی زیاده روی کردی ....
کوک:میدونی فکر نمیکنم جرعتشو داشته باشی ک شلیک کنی( با اعصبانیت )
صدای شلیک اومد و بومممممم
کوک: ا..ات ت...تو ا...الان ش..شلیک کردی ( نفس نفس و درد)
ویو کوک
بخاطر مافیایی ک بودم زیاد تیر خوردم ولی اینک از دست ات خورده بودم برام خیلی درد داشت نمیتونستم باور کنم
ات: جناب جئون نگفتم بهم دست بزنی ی تیر حرومت میکنم گفتم یا نگفتممم؟؟ ( داد و اعصبانیت )
خب خب دیگ باید برم دوستم نگران میشه فعلا مستر جئون ...آها اینو بگم این فقط ی هشدار بود دفعه بعد تو مغزته
ویو کوک
همینطور ب رفتنش نگاه میکردم داشتم فکر میکردم ک چطوری این همه سنگ دل و سرد شده وقتی ک کامل رفت بلند شدم خودمو ب سختی ب میز ته و یونگی رسوندم ....
ته: کوک این چه وضعیه چرا اینطوریییی
یونگی: داداش کجا بودی مگ نرفتی دستشویی چرا تیر خوردی
(هردو نگرانن)
کوک: چیزی ن ....
ته : تو ب این میگی چیزی نیسسس داری خونریزی میکنی
یونگی: پاشو باید بریممم
ویو ته
با کمک یونگی کوک و رسوندیم ب عمارت و زنگ زدیم ب دکتر شخصی کوک و بعد ۵ مین اومد
صدای زنگ عمارت دینگ دینگ دینگ
یونگی : من میرم در و باز کنم ...
دکتر : سلام آقای جئون کجان ؟؟
یونگی : داخل اتاقن بیاید داخل (سرد)
رفتن بالا دکتر زخم کوک و پانسمان کرد و رفت
ته:نگفتی چی شد اونجا ؟؟
کوک:چیز مهمی نبود دیگ بس کنین
یونگی:ته ب کوک فشار نیار نمیخواد بگه دیگ ...کوک من باید برم فقط چیزیو تو خودت نریز رفیق (:
کوک:اهومم باشه میتونی بری ...و تو ته توام برو من خوبم
یونگی-ته :باشه و رفتن
فلش بک ب جایی ک ات و یانا هستن
ادامه تو کامنتا...
فلش بک ب حال .
کوک: (وقتی اسلحه رو درآورد باور نمیکردم این همون ات خوشحال باشه بهش گفتم ) خب پس یک تیر حروم این حرومزاده کن (:
ات: چیمیگی ...اههههه داری میری رو اعصابم گمشو اونور ( داد)
کوک: اگ نرم ؟ ..( خونسرد)
ات: ت...( با کاری ک کرد چشام چهارتا شد اون ..اون الان .)
ویو کوک
یهوو لبمو گذاشتم رو لباش ک صداش تو دهنم خفه شد اومم دوباره اون لبای توت فرنگیش دوباره حسش کردم
ویو ات
همین طور داشتم با تعجب نگاش میکردم انگار نمیتونستم تکون بخورم انگار یکی محکم گرفته بودم... ک یهووو ب خودم اومد سریع هولش دادمو و ماشه اسلحه رو کشیدم
ات:مستر جئون خیلی زیاده روی کردی ....
کوک:میدونی فکر نمیکنم جرعتشو داشته باشی ک شلیک کنی( با اعصبانیت )
صدای شلیک اومد و بومممممم
کوک: ا..ات ت...تو ا...الان ش..شلیک کردی ( نفس نفس و درد)
ویو کوک
بخاطر مافیایی ک بودم زیاد تیر خوردم ولی اینک از دست ات خورده بودم برام خیلی درد داشت نمیتونستم باور کنم
ات: جناب جئون نگفتم بهم دست بزنی ی تیر حرومت میکنم گفتم یا نگفتممم؟؟ ( داد و اعصبانیت )
خب خب دیگ باید برم دوستم نگران میشه فعلا مستر جئون ...آها اینو بگم این فقط ی هشدار بود دفعه بعد تو مغزته
ویو کوک
همینطور ب رفتنش نگاه میکردم داشتم فکر میکردم ک چطوری این همه سنگ دل و سرد شده وقتی ک کامل رفت بلند شدم خودمو ب سختی ب میز ته و یونگی رسوندم ....
ته: کوک این چه وضعیه چرا اینطوریییی
یونگی: داداش کجا بودی مگ نرفتی دستشویی چرا تیر خوردی
(هردو نگرانن)
کوک: چیزی ن ....
ته : تو ب این میگی چیزی نیسسس داری خونریزی میکنی
یونگی: پاشو باید بریممم
ویو ته
با کمک یونگی کوک و رسوندیم ب عمارت و زنگ زدیم ب دکتر شخصی کوک و بعد ۵ مین اومد
صدای زنگ عمارت دینگ دینگ دینگ
یونگی : من میرم در و باز کنم ...
دکتر : سلام آقای جئون کجان ؟؟
یونگی : داخل اتاقن بیاید داخل (سرد)
رفتن بالا دکتر زخم کوک و پانسمان کرد و رفت
ته:نگفتی چی شد اونجا ؟؟
کوک:چیز مهمی نبود دیگ بس کنین
یونگی:ته ب کوک فشار نیار نمیخواد بگه دیگ ...کوک من باید برم فقط چیزیو تو خودت نریز رفیق (:
کوک:اهومم باشه میتونی بری ...و تو ته توام برو من خوبم
یونگی-ته :باشه و رفتن
فلش بک ب جایی ک ات و یانا هستن
ادامه تو کامنتا...
۲۷.۵k
۰۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.