دختر قاتل : part⁶
دختر قاتل : part⁶
ویو ات رفتم دستشویی ب یانا گفتم منتظرم بمونه.. آب ب سر و صورتم زدم تا خواستم بیام بیرون ک یهوو یکی با قدرت چسبوندم ب دیوار ک ی اخی گفتم
ات:آخ...ایی ..چ مرگته حرومزادههه
کوک:او اوه بیب الان وقتشه ک ی درسی بهت بدم
ات:تو اینجا چ گوهی میخوری ب چ جرعتی بهم دست میزنی هااا ( عصبی )
کوک:خفه شووو
ات:ولی برعکس تو باید خفه شی تو باید گورتو گم کنی برو کنار میخوام برم
کوک:اوه بیب متاسفم ولی نمی...
ات:ببین کوک باهات شوخی ندارم یا همین الان ولم میکنی یا بد میبینی ( سرد و عصبی )
کوک:(تاحالا این وجه ات و ندیده بودم ولی بهش گفتم ) کوچولو مثلا میخوای چ غلطی کنی هاا
ات: ( یهو اصلحمو درآوردم و بهش گفتم) بهم دست بزن اونوقت ی تیر حرومت میکنم ( ب شدت سرد )
کوک:(وقتی اسلحه درآورد باور نمیکردم این همون ات خوشحال باشه...الان میگین از کجا ات و میشناسمو اینجوری میگم ....
فلش بک به ۹ سال پیش
کوک:ات مراقب باش نباید دور شی ازم وایسا دیگ ات ..گوش بده ( کوک چهارده سالشه )
ات:ای بابا کوک دودقیقه ول کن بیخیال بیا خوش باشیم باشه ؟؟(لحن بچگونه و کیوت) کوک هی صدام میزد ولی من گوش نمیدادم همین جور ک میدوییدم ....حس کردم ی چیزی فرو رفت تو دلم ک با حس خون و درد شدید ک توصیف کردنی نبودچشامو بستم ( ات ۹ سالشه ) ...اییی هققق کوک کمککک هققق لطف(گریه خیلی خیلی خیلی شدید و لرز) ....و سیاهییی
کوک: ی لحظه حواسمو دادم ب گوشیمو با صدای بلند ات سرمو بالا آوردم ک با دیدن وضعیت ات هول کردم و دوییدم سمتش.. ات ..ات بلند شو قربونت برم عزیزم بلند شو نه ...نه بایدبلند شی طاقت بیار.... وایسا کمک بیارم فقط تحمل کن باشه تحمل کن قربونت برم ...
بوق بوق بوق
کوک:بابا..هقق( بابای کوک ب.ک مینویسم )
ب.ک:جانم بابا چیشده چرا گریه میکنی
کوک: بابا ..ات ..ات چاقو خورده هقق سریع کمک بفرست بابا هقق( نفس نفس و استرس و گریه شدید )
ب.ک :یعنی چی تو باید مراقبش میبودی بادیگاردا تو راهن یکم تحمل کنید دارم میام ب بابای اتم خودم زنگ میزنم نگران نباش..
کوک:بابا سریع تر خواهش میکنم
بادیگاردا رسیدن ات و بردیم بیمارستان ات و بردن اتاق عمل ..( بابای ات و مامان ات >ب.ات_م.ات مینویسم ) جلوی در اتاق
ادامه تو کامنتا...
ویو ات رفتم دستشویی ب یانا گفتم منتظرم بمونه.. آب ب سر و صورتم زدم تا خواستم بیام بیرون ک یهوو یکی با قدرت چسبوندم ب دیوار ک ی اخی گفتم
ات:آخ...ایی ..چ مرگته حرومزادههه
کوک:او اوه بیب الان وقتشه ک ی درسی بهت بدم
ات:تو اینجا چ گوهی میخوری ب چ جرعتی بهم دست میزنی هااا ( عصبی )
کوک:خفه شووو
ات:ولی برعکس تو باید خفه شی تو باید گورتو گم کنی برو کنار میخوام برم
کوک:اوه بیب متاسفم ولی نمی...
ات:ببین کوک باهات شوخی ندارم یا همین الان ولم میکنی یا بد میبینی ( سرد و عصبی )
کوک:(تاحالا این وجه ات و ندیده بودم ولی بهش گفتم ) کوچولو مثلا میخوای چ غلطی کنی هاا
ات: ( یهو اصلحمو درآوردم و بهش گفتم) بهم دست بزن اونوقت ی تیر حرومت میکنم ( ب شدت سرد )
کوک:(وقتی اسلحه درآورد باور نمیکردم این همون ات خوشحال باشه...الان میگین از کجا ات و میشناسمو اینجوری میگم ....
فلش بک به ۹ سال پیش
کوک:ات مراقب باش نباید دور شی ازم وایسا دیگ ات ..گوش بده ( کوک چهارده سالشه )
ات:ای بابا کوک دودقیقه ول کن بیخیال بیا خوش باشیم باشه ؟؟(لحن بچگونه و کیوت) کوک هی صدام میزد ولی من گوش نمیدادم همین جور ک میدوییدم ....حس کردم ی چیزی فرو رفت تو دلم ک با حس خون و درد شدید ک توصیف کردنی نبودچشامو بستم ( ات ۹ سالشه ) ...اییی هققق کوک کمککک هققق لطف(گریه خیلی خیلی خیلی شدید و لرز) ....و سیاهییی
کوک: ی لحظه حواسمو دادم ب گوشیمو با صدای بلند ات سرمو بالا آوردم ک با دیدن وضعیت ات هول کردم و دوییدم سمتش.. ات ..ات بلند شو قربونت برم عزیزم بلند شو نه ...نه بایدبلند شی طاقت بیار.... وایسا کمک بیارم فقط تحمل کن باشه تحمل کن قربونت برم ...
بوق بوق بوق
کوک:بابا..هقق( بابای کوک ب.ک مینویسم )
ب.ک:جانم بابا چیشده چرا گریه میکنی
کوک: بابا ..ات ..ات چاقو خورده هقق سریع کمک بفرست بابا هقق( نفس نفس و استرس و گریه شدید )
ب.ک :یعنی چی تو باید مراقبش میبودی بادیگاردا تو راهن یکم تحمل کنید دارم میام ب بابای اتم خودم زنگ میزنم نگران نباش..
کوک:بابا سریع تر خواهش میکنم
بادیگاردا رسیدن ات و بردیم بیمارستان ات و بردن اتاق عمل ..( بابای ات و مامان ات >ب.ات_م.ات مینویسم ) جلوی در اتاق
ادامه تو کامنتا...
۱۴.۸k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.