Troue love پارت ۳
پارت ۳:
جونگ کوک ویو :
لارا واقعا با تمام دخترای اطرافم فرق داره بر خلاف تمام دخترای اطرافم لارا خیلی دختر ساده ایه و واقعا پره .خوشحالم با همچین کسی دوستم.
«۲ ماه بعد»
لارا ویو:
توی این دو ماه انگار یک جورایی راه افتادم و چند روز پیش من و جونگ کوک و چند تا دیگه از بچه ها شاگرد ممتاز مدرسه شدیم و امروز به خاطر همین موضوع قراره ببرنمون به اردو جنگلی
.................................................................................
نیلا:لارا وسایلتو جمع کردی؟
لارا:آره جمع کردم آماده هم شدم
نیلا:اوفففف دختر نکشیمون چه تیپی زدی«خنده»
لارا:«خنده» تو هم خیلی خوب شدی تا تو وسایلتو جمع کنی من میرم خوراکی ها رو جمع میکنم
نیلا:باش
«پرش زمانی به زمانی که رسیدن به جنگل»
نیلا:داداش اینجا خیلی باحاله
لارا:آره راست میگی یادش بخیر مثل شمال خودمونه داداش
نیلا:ههههه راست میگی
استاد : بچه ها بیاین توی چادر هاتون شبه خطرناکه
نیلاولارا:چشم استاد
لارا:بریم
استاد :خب لارا تو و نیلا بغل هم میخوابید و جونگ کوک و تهیونگم بغل هم میخوابن
نیلا زد به دست لارا:لارا تهیونگ کیه؟
لارا:همونی که بغل جونگ کوک نشسته اسمش تهیونگه «آروم»
نیلا:اوه اوه
لارا:چی شد نکنه ......
نیلا:نه خیلی بدی فقط خیلی جذابه
لارا:باش منم باور کردم
نیلا:بگیر بخواب بابا
«صبح»
لارا ویو:
خب امروز باید از جنگل ... بازدید میکردیم .راستش خیلی قشنگ بود
نیلا قرار بود با پروژشون با تهیونگ حرف بزنه برای همین نیلا و تهیونگ با هم دارن میرن من و جونگ کوکم با هم
جونگ کوک:اینجا خیلی قشنگه مگه نه ؟
لارا:آره خیلی خوبه«لبخند»
جونگ کوک ویو:
لارا روی سنگی که کنار رودخونه بود نشسته بود و یه پیرهن تا زانو پوشیده بود و خیلی قشنگ شده بود .
آفتاب رو موهاش تابیده بود و باعث میشد رنگ موهاش طلایی بشه
نمیدونم ..... احساس میکنم یه حسایی نسبت به لارا دارم....
جونگ کوک ویو :
لارا واقعا با تمام دخترای اطرافم فرق داره بر خلاف تمام دخترای اطرافم لارا خیلی دختر ساده ایه و واقعا پره .خوشحالم با همچین کسی دوستم.
«۲ ماه بعد»
لارا ویو:
توی این دو ماه انگار یک جورایی راه افتادم و چند روز پیش من و جونگ کوک و چند تا دیگه از بچه ها شاگرد ممتاز مدرسه شدیم و امروز به خاطر همین موضوع قراره ببرنمون به اردو جنگلی
.................................................................................
نیلا:لارا وسایلتو جمع کردی؟
لارا:آره جمع کردم آماده هم شدم
نیلا:اوفففف دختر نکشیمون چه تیپی زدی«خنده»
لارا:«خنده» تو هم خیلی خوب شدی تا تو وسایلتو جمع کنی من میرم خوراکی ها رو جمع میکنم
نیلا:باش
«پرش زمانی به زمانی که رسیدن به جنگل»
نیلا:داداش اینجا خیلی باحاله
لارا:آره راست میگی یادش بخیر مثل شمال خودمونه داداش
نیلا:ههههه راست میگی
استاد : بچه ها بیاین توی چادر هاتون شبه خطرناکه
نیلاولارا:چشم استاد
لارا:بریم
استاد :خب لارا تو و نیلا بغل هم میخوابید و جونگ کوک و تهیونگم بغل هم میخوابن
نیلا زد به دست لارا:لارا تهیونگ کیه؟
لارا:همونی که بغل جونگ کوک نشسته اسمش تهیونگه «آروم»
نیلا:اوه اوه
لارا:چی شد نکنه ......
نیلا:نه خیلی بدی فقط خیلی جذابه
لارا:باش منم باور کردم
نیلا:بگیر بخواب بابا
«صبح»
لارا ویو:
خب امروز باید از جنگل ... بازدید میکردیم .راستش خیلی قشنگ بود
نیلا قرار بود با پروژشون با تهیونگ حرف بزنه برای همین نیلا و تهیونگ با هم دارن میرن من و جونگ کوکم با هم
جونگ کوک:اینجا خیلی قشنگه مگه نه ؟
لارا:آره خیلی خوبه«لبخند»
جونگ کوک ویو:
لارا روی سنگی که کنار رودخونه بود نشسته بود و یه پیرهن تا زانو پوشیده بود و خیلی قشنگ شده بود .
آفتاب رو موهاش تابیده بود و باعث میشد رنگ موهاش طلایی بشه
نمیدونم ..... احساس میکنم یه حسایی نسبت به لارا دارم....
۶.۷k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.