بگذار همه بدانند

بگذار همه بدانند

چقدر دلم می خواست روی شانه های تو به خواب روم.

تو آرام بلند شدی

دست هایم را از هم گشودی

موهای پریشانم را شانه زدی....

حالا این دختر کوچک
که مدام تو را می خواهد
خسته ام کرده است !

بیا و برایش بگو :
که دیگر برنخواهی گشت ! ...
دیدگاه ها (۳)

حال و هوای احساسم چه سرد شدهبه قدر تمام تنهایی ام    فرسنگها...

ساعتا زیر دوش به کاشیای حموم خیره می شی! غذات رو سرد می خوری...

چه کارسختی است... ‎فروبردن دوستت دارمهایی که چون بغضی بزرگ خ...

از تو عبور میکنم تو هم نگاه میکنیمن اشتباه میکنم تو هم گناه ...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

تک پارتی

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط