وقتی باهاش قهری و یهو میگه:«خبری از بغلات نیست»p ۱ 💛✨

ویو یونا❤✨
سلام من یونا هستم تقریبا ۲۰ سالمه از ۱۹ سالگی با شوگا ازدواج کردم و اون ۲۳ سالشه الان ۱ ساله که ازدواج کردیم و بعد از دعوای ۲شب پیش اصلا باهم حرف نزدیم منم یه تصمیمی گرفتم که به خونه ی سلنا (دوست صمیمی یونا) و تا ازم معذرت خواهی نکرده برنگردم
[پرش به ۲شب پیش_زمان دعوا]
شوگا:چرا بدون اجازه ی من رفتی ب*ا*ر
یونا:تو از من اجازه میگیری میری با ایدلای دختر میری گشت و گزار
شوگا:من حتا بهشون نگاه نمیکنم
یونا:خیلی فیلمت پخش شده که با پارک رزی گروه بلک پینک رابطه(دوست دختر/دوست پسر) داری
شوگا:اونا همش دروغه
یونا:پس این چیه ها(با داد)
یه عکس بهش نشون میده که رزی نشسته رو پای شوگا
شوگا:این عکس ادیته
یونا:چرا رنگت پرید برای اینکه داری بهم خیانت میکنی.....
ویو یونا❤✨
صدام با ضربه ای که شوگا بهم زد قط شد گوشم سوت میکشید جای دست شوگا رو حس میکردم خیلی میسوخت اشکام کل صورتم رو گرفت رفتم اتاق و در رو قفل کردم با گریه وسایلم رو جمع کردم و زنگ زدم به سلنا تا بیاد دنبالم وقتی رسید سریع بدون هیچ حرفی رفتم بیرون انقدر صدام کرد ولی من هیچ توجهی نکردم و رفتم


ادامه دارد........
اسکی ممنوع ❌
دیدگاه ها (۶)

وقتی باهاش قهری و یهو میگه:«خبری از بغلات نیست»💛✨p ۲

وقتی باهاش قهری و یهو میگه:«خبری از بغلات نیست»p ۳ 💛✨

وقتی باردار بودی و بهش نگفتی...... p ۵ (اخر)

وقتی باردار بودی و بهش نگفتی...... p ۴

Blackpinkfictions پارت ۲۲

ویو یونا :یهو رفتم پایین که پسر عمم دیدم وای خدا این اینجا چ...

پارت۴ نامی. آره چه خواهشی؟هیچی....... بیخیالنامی. بگو ببینم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط