پارت ۷۹

ماشین که جلوی خونه‌ی مامان جونگ‌کوک ایستاد، هنوز موتور کامل خاموش نشده بود که جونگ‌کوک برگشت سمت تهیونگ، اخماش تو هم:
– «این دیگه چه کاریه؟ چرا آوردی اینجا؟»

تهیونگ حتی یه کلمه هم نگفت، فقط به جلو زل زد.

ات، که کنار جونگ‌کوک نشسته بود، آروم دستشو گذاشت پشتش، بعد گردنشو گرفت و کشید پایین، تا گوشش بیاد نزدیک. صدای سردش اما پر از زور بود:
– «اگه همین الان نری تو و زخمتو پانسمان نکنی، از خونه میندازمت بیرون… چون من شوهر زخمی نمی‌خوام. پس مثل یه بچه‌ی خوب میری تو می‌شینی تا دکتر بیاد. مفهومه؟»

جونگ‌کوک یه لحظه بهش خیره شد، بعد لپاشو مثل بچه‌ها باد کرد:
– «آره.»

بدون حرف اضافه پیاده شد و راه افتاد سمت در. ات هم پشت سرش، ولی جونگ‌سو و تهیونگ موندن بیرون، آروم پچ‌پچ می‌کردن. بعد از یه دقیقه، اونا هم اومدن داخل.

وقتی ات و جونگ‌کوک وارد شدن، یونا و مامانش، کنار مامان جونگ‌کوک توی حال نشسته بودن. همین که مامان جونگ‌کوک، پسرشو با اون حالت دید، سریع بلند شد. یونا هم پشت سرش راه افتاد، صدای قربون‌صدقه‌ش فضای سالن رو پر کرد:
– «وای جونم… چی شده؟ کجا بودین؟»

بعد رو به ات برگشت، نگاهش تیز شد:
– «دختره… معلوم نیست پسر دسته‌گلمو کجا بردی که به این روز افتاده!»

ات هیچی نگفت، فقط بدون تغییر حالت صورتش همون‌جا ایستاد.

جونگ‌کوک یه نگاه کوتاه بهش انداخت و گفت:
– «برو بالا.»

ات با قدم‌های آروم به سمت پله‌ها رفت. همون موقع چشم جونگ‌کوک افتاد به قطره‌های سرخ که از رون ات روی سرامیک می‌چکید و رد خون باریکی پشت سرش می‌ذاشت. ابروهاش کشیده شد پایین… تازه فهمید اون همه وقت، ات هم زخمی بوده.
دیدگاه ها (۱)

پارت ۸۰

پارت ۸۱

پارت ۷۸

پارت ۷۷

دوست پسر دمدمی مزاج

دوست پسر دمدمی مزاج

رمان عشق و نفرت پارت۱۱جونگ کوک:آره آت بعد از حرف جونگ کوک لب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط