𝑝𝑎𝑟𝑡⁴
𝑝𝑎𝑟𝑡⁴
°کوک°
با حس سردرد و بدن درد شدیدی بیدار شدم
همین که چشمامو باز کردم دیدم ا/ت کنارمه و خوابیده
برگشتم به سمتش و موهاشو نوازش کردم خیلی ناز و کیوت بود
کم کم چشماشو باز کرد با دیدن من بهم لبخند زد و گفت
ا/ت:خیلی خوشگلم مگه نه؟
کوک:دیوونه (با لبخند)
ا/ت:بهتری؟
کوک:اوهوم
ا/ت:نمیخوای دست از سر موهام برداری؟
کوک:نه
دوسشون دارم خیلی نرمن
ا/ت:به یه شرط میزارم که موهامو دس بزنی
کوک:چه شرطی؟
ا/ت:با نامجون چه ارتباطی داری
چرا از صخره پرتت کرد پایین
تازه یادم افتاد که چیشده بود
عصبی شدم
موهای ا/تو ول کردمو پتو رو کشیدم رو خودم
ا/ت:کوککک با توام
جوابمو بده
نامجون چرا اون کارو کرد؟
کوک:دیگه اسمشو جلو من نیارررر(با داد)
دیگه اسم اون پست فترت و جلوی من نیار(با گریه)
ازش متنفرم
متنفرررررر(با داد و گریه)
آخه منه ساده چرا گول حرفاشو خوردممم؟
چرا اینکارو کردم
تموم مدت از بچگیم تا الان تورو اذیت میکردم
یادته یه پسر بچه سیاه پوش با ماسک همیشه اذیتت میکرد
همیشه میترسوندتت
اون من بودم
اون من احمق بودممم
ا/ت منو ببخش من بهت بد کردم
معذرت میخواممم(با گریه)
°ا/ت°
باورم نمیشه آخه چطور اینکارو کرد
اصلا چطور ممکنه؟
محکم بغلش کردم و گفتم
ا/ت:اشکالی نداره
اینا مال گذشته بود
الان باید به فکر آینده باشی
دیگه خودتو ناراحت نکن باشه
درستش میکنیم رفیق :)))
اونم منو بغل کرد و تا نیم ساعت فقط گریه میکرد
چند دقیقه بعد رفتیم پاین تا غذا درست کنیم......
°کوک°
با حس سردرد و بدن درد شدیدی بیدار شدم
همین که چشمامو باز کردم دیدم ا/ت کنارمه و خوابیده
برگشتم به سمتش و موهاشو نوازش کردم خیلی ناز و کیوت بود
کم کم چشماشو باز کرد با دیدن من بهم لبخند زد و گفت
ا/ت:خیلی خوشگلم مگه نه؟
کوک:دیوونه (با لبخند)
ا/ت:بهتری؟
کوک:اوهوم
ا/ت:نمیخوای دست از سر موهام برداری؟
کوک:نه
دوسشون دارم خیلی نرمن
ا/ت:به یه شرط میزارم که موهامو دس بزنی
کوک:چه شرطی؟
ا/ت:با نامجون چه ارتباطی داری
چرا از صخره پرتت کرد پایین
تازه یادم افتاد که چیشده بود
عصبی شدم
موهای ا/تو ول کردمو پتو رو کشیدم رو خودم
ا/ت:کوککک با توام
جوابمو بده
نامجون چرا اون کارو کرد؟
کوک:دیگه اسمشو جلو من نیارررر(با داد)
دیگه اسم اون پست فترت و جلوی من نیار(با گریه)
ازش متنفرم
متنفرررررر(با داد و گریه)
آخه منه ساده چرا گول حرفاشو خوردممم؟
چرا اینکارو کردم
تموم مدت از بچگیم تا الان تورو اذیت میکردم
یادته یه پسر بچه سیاه پوش با ماسک همیشه اذیتت میکرد
همیشه میترسوندتت
اون من بودم
اون من احمق بودممم
ا/ت منو ببخش من بهت بد کردم
معذرت میخواممم(با گریه)
°ا/ت°
باورم نمیشه آخه چطور اینکارو کرد
اصلا چطور ممکنه؟
محکم بغلش کردم و گفتم
ا/ت:اشکالی نداره
اینا مال گذشته بود
الان باید به فکر آینده باشی
دیگه خودتو ناراحت نکن باشه
درستش میکنیم رفیق :)))
اونم منو بغل کرد و تا نیم ساعت فقط گریه میکرد
چند دقیقه بعد رفتیم پاین تا غذا درست کنیم......
۷.۰k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.