عشقی که دوباره به وجود آمد پارت ¹³
عشقی که دوباره به وجود آمد پارت ¹³
آنیا:صبح از خواب بیدار شدم ساعت نگاه کردم ساعت 6 صبح بود بلند شدم دست و صورتمو شستم رفتم پایین صبحانه درست کردم اومدم بالا رفتم حموم چون دو ساعت وقت داشتم رفتم حموم و تو وان دراز کشیدم داشتم به این فکر میکردم که من که اون موقع این همه دامیان دوست داشتم چرا با جولیا عوضی بهم خیانت کرد آخه مگه نمی گفت دوسم داره پس چی شد اون همه حرفهای قشنگ آخه
آملیا:بیدار شدم ساعت 7 بود رفتم سریع آماده شدم رفتم پایین دیدم مامان صبحانه درست کرده اما خودش نبود صداش کردم ولی جواب نداد رفتم تو اتاقش فهمیدم تو حمومه در حموم زدم
آنیا:دیدم آملیا در حموم زد گفت مامان ساعت 7 هستش یعنی من یه ساعت تو حموم بودم
آملیا:رفتم پایین نشستم و منتظر مامانم موندم
آنیا:سریع اومدم بیرون موهامو شونه کردم باز گذاشتم برای تنوع یه آرایش ساده کردم یه بلوز سفید و یه دامن صورتی روشن پوشیدم با کفش پاشنه بلند مشکی پوشیدم با یه کت کوتاه مشکی رفتم پایین دیدم آملیا آماده نشسته منم رفتم نشستم صبحانه خوردیم آملیا رسوندم مدرسه داشتم میرفتم شرکت تو حال خودم بودم که
*
دامیان:یکم حالم بد بود برای همین رفتم یکم قدم بزنم داشتم راه میرفتم که خودم به یه نفر نگاه کردم دیدم آنیا بود
انیا:آقای دامیان ببخشید حواسم نبود خوردم بهتون معذرت میخوام من دیگه برم دیرم شده
دامیان:آنیا تا کی میخوای اینجوری رفتار کنی هاااا اصلا مگه به حرفام گوش کردی همینجوری گذاشتی حتی وقتی فهمیدی حامله ای به خودت زحمت ندادی به من بگی
آنیا:حرفاش عصبیم کرد داد زدم گفتم مگههه تو بهم فکر کردی نگفتی من داغون میشم یکم به من فکر نکردی الانم حق به جانب جلوی من وایستادییی
دامیان:آنیا تو حتی نخواستی به حرفام گوش کنی من چیکار میکردم هاننن یکم منم درک کن مگه من خواستم اون اتفاق کثیف بیفته جولیا عوضی از مستی من سو استفاده کرد
آنیا:شانس خوبم طوفان و بارون می اومد گریم گرفته حالم خوب نبود سرم گیج میرفت حالم بد بود
دامیان:آنیا ساکت بود فقط به یه نقطه خیره بود
آنیا:نمی تونستم نفس بکشم
دامیان:دیدم آنیا تعادل نداره منم سریع گرفتمش
آنیا:نفسم بالا نمی اومد
دامیان:آنیا خوبی عزیزم خوبی
آنیا:دامیان نمیتونم نفس بکشم
آنیا:صبح از خواب بیدار شدم ساعت نگاه کردم ساعت 6 صبح بود بلند شدم دست و صورتمو شستم رفتم پایین صبحانه درست کردم اومدم بالا رفتم حموم چون دو ساعت وقت داشتم رفتم حموم و تو وان دراز کشیدم داشتم به این فکر میکردم که من که اون موقع این همه دامیان دوست داشتم چرا با جولیا عوضی بهم خیانت کرد آخه مگه نمی گفت دوسم داره پس چی شد اون همه حرفهای قشنگ آخه
آملیا:بیدار شدم ساعت 7 بود رفتم سریع آماده شدم رفتم پایین دیدم مامان صبحانه درست کرده اما خودش نبود صداش کردم ولی جواب نداد رفتم تو اتاقش فهمیدم تو حمومه در حموم زدم
آنیا:دیدم آملیا در حموم زد گفت مامان ساعت 7 هستش یعنی من یه ساعت تو حموم بودم
آملیا:رفتم پایین نشستم و منتظر مامانم موندم
آنیا:سریع اومدم بیرون موهامو شونه کردم باز گذاشتم برای تنوع یه آرایش ساده کردم یه بلوز سفید و یه دامن صورتی روشن پوشیدم با کفش پاشنه بلند مشکی پوشیدم با یه کت کوتاه مشکی رفتم پایین دیدم آملیا آماده نشسته منم رفتم نشستم صبحانه خوردیم آملیا رسوندم مدرسه داشتم میرفتم شرکت تو حال خودم بودم که
*
دامیان:یکم حالم بد بود برای همین رفتم یکم قدم بزنم داشتم راه میرفتم که خودم به یه نفر نگاه کردم دیدم آنیا بود
انیا:آقای دامیان ببخشید حواسم نبود خوردم بهتون معذرت میخوام من دیگه برم دیرم شده
دامیان:آنیا تا کی میخوای اینجوری رفتار کنی هاااا اصلا مگه به حرفام گوش کردی همینجوری گذاشتی حتی وقتی فهمیدی حامله ای به خودت زحمت ندادی به من بگی
آنیا:حرفاش عصبیم کرد داد زدم گفتم مگههه تو بهم فکر کردی نگفتی من داغون میشم یکم به من فکر نکردی الانم حق به جانب جلوی من وایستادییی
دامیان:آنیا تو حتی نخواستی به حرفام گوش کنی من چیکار میکردم هاننن یکم منم درک کن مگه من خواستم اون اتفاق کثیف بیفته جولیا عوضی از مستی من سو استفاده کرد
آنیا:شانس خوبم طوفان و بارون می اومد گریم گرفته حالم خوب نبود سرم گیج میرفت حالم بد بود
دامیان:آنیا ساکت بود فقط به یه نقطه خیره بود
آنیا:نمی تونستم نفس بکشم
دامیان:دیدم آنیا تعادل نداره منم سریع گرفتمش
آنیا:نفسم بالا نمی اومد
دامیان:آنیا خوبی عزیزم خوبی
آنیا:دامیان نمیتونم نفس بکشم
۵.۹k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.