امروز کتابی خونده بودم که توش نوشته بود:« سکوت کسی که دوس
امروز کتابی خونده بودم که توش نوشته بود:« سکوت کسی که دوستش داری، بیسروصداترین جنایت دنیاست.» به این جمله فکر کردم؛ ساعتها. درست میگفت. وقتی سعی میکردم امیدوارت کنم و سکوت میکردی، نفسم بند میاومد. وقتی تلاش میکردم دلداریت بدم و سکوت میکردی، گوشهای از قلبم فشرده میشد. وقتی ازت عذرخواهی میکردم و سکوت میکردی، صدای ترک برداشتنِ غرورم رو میشنیدم. وقتی بهت میگفتم دلتنگتم و سکوت میکردی، مویرگهایِ صورتم منقبض میشدن و آخرین بار، درست وقتی که گفتم دوستت دارم و سکوت کردی، احساس کردم که تیری بیصدا تویِ سینهم نشست. من اما شاید تنها کسی بودم که میتونست سکوتت رو هم دوست داشته باشه. تو، تویِ چشمِ من، همیشه یک جنایتکارِ دوستداشتنی بودی.
آخرِشبِجمعه
دومِشهریور
نزدیکِیکِبامداد
آخرِشبِجمعه
دومِشهریور
نزدیکِیکِبامداد
۶۷۶
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.