میگه: "تو خیلی به همه چیز دقت میکنی. نمیذاری چیزی از زیر
میگه: "تو خیلی به همهچیز دقت میکنی. نمیذاری چیزی از زیر دستت در بره. این هم خیلی خوبه، هم خیلی بد."
میخندم. جای خنجرهای توی کمرم تیر میکشن. لب میبندم و نگاهش میکنم.
.
.
.
.
.
.
.
.
داری بگا میری روانتو جمع کنی جسمی هم بگا میری. اینجوریه که هم از اسب افتادی هم از اصل به زودی هم از ساختمان پنج طبقه.
میخندم. جای خنجرهای توی کمرم تیر میکشن. لب میبندم و نگاهش میکنم.
.
.
.
.
.
.
.
.
داری بگا میری روانتو جمع کنی جسمی هم بگا میری. اینجوریه که هم از اسب افتادی هم از اصل به زودی هم از ساختمان پنج طبقه.
۷۷۹
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.