P8
؟ با باشه
_خوبه
! هی به نظرت اونا با هم قرار میزارن
! نمیدونم
_نگاهی به اون دوتا دختر انداختم و نزدیکشون شدم خوب گوش بدید من و تهیونگ قرار نمیزاریم من فقط پشتش میکنم چون اون حق داره وما دوستیم فهمیدید
! آره
_رفتم سمت تهیونگ گفتم من باید برم ته رانندم اومده فردا مدرسه تعطیله معلم بهم گفته تا برای درس های این ترم آماده بشم میشه کمکم کنی
+آها آره البته
_باشه پس اگه میتونی فردا بریم کتابخانه
+آره ولی من یکم کار دارم میتونم دیر بیام
_گوشیت رو بده
+چی گوشی ها بیا
_شمارم رو نوشتم هر وقت تونستی بیا من بعد از ظهر ساعت 16 توی کتابخانه پایینی منتظرتم خداحافظ
+خداحافظ
تهیونگ به جای خالیش نگاه کردم همونطور که راه میرفتم یه اتفاق های امروز فکر میکردم اون واسه من جلوی اونا وایستاد چون میخواستن من رو زخمی کنند اولش فکر کردم دوستم داره ولی با حرفی که به اون دخترها زد فهمیدم فقط به عنوان دوست بهم نگاه میکرد این یه جورایی منو ناراحت کرد ولی به روی خودم نیوردم بلاخره ما بیشتر از این نمیتونستیم باشیم رسیدم خونه بعد از عوض کردن لباسام رفتم پایین واسه ناهار روی صندلی نشستم و برعکس دیروز که کلی شوق داشتم قیافه ناراحتی به خودم دادم مامانم پرسید
مامان تهیونگ پسرم حالت خوبه
+ آره مامان من خوبم بابا کجاست
م ته رفته تا کارهای خونه روستا رو حل کنه
+ مامان اگه یکی بخاطر اینکه اذیتت کردن چند نفر رو کتک بزنه چه معنی میتونه داشته باشه
م ته چرا میپرسی پسرم با یکی دعوا کردی
+نه همچین چیزی نیست همینجوری پرسیدم
م ته اوم میتونه واسه دوستی باشه چون بلاخره دوستا از همدیگه دفاع میکنند
+درسته من چی فکر کردم ههه ممنون مامان من میرم میخوابم وقت شام بیدارم کن
م ته باشه برو خوب بخوابی
+رفتم اتاقم و روی تخت دراز کشیدم به ا.ت فکر میکردم اینکه الان چیکار میکنه فردا بعد از اینکه همراه بابام رفتم روستا تا کار کنم میرم پیشش روی پهلو دراز کشیدم و عکس که زیر بالشم مخفی کرده بودم رودر آوردم بهش نگاه کردم ا.ت ای کاش میدونستی چقدر دوستت دارم من توی این زمان کم عاشقت شدم میدونم احساساتم واقعیه و اشتباه نیست ای کاش میتونستم اینا رو بهت رو در رو بگم ولی نمیتونم نمیتونم بدون اینکه محو چشات بشم اینو بگم عکس رو بغل کردم و چشام رو بستم دوستت دارم ماه من ای کاش نه تنها دوست بودیم و رابطمون از دوستی تا عشق میرفت
_خوبه
! هی به نظرت اونا با هم قرار میزارن
! نمیدونم
_نگاهی به اون دوتا دختر انداختم و نزدیکشون شدم خوب گوش بدید من و تهیونگ قرار نمیزاریم من فقط پشتش میکنم چون اون حق داره وما دوستیم فهمیدید
! آره
_رفتم سمت تهیونگ گفتم من باید برم ته رانندم اومده فردا مدرسه تعطیله معلم بهم گفته تا برای درس های این ترم آماده بشم میشه کمکم کنی
+آها آره البته
_باشه پس اگه میتونی فردا بریم کتابخانه
+آره ولی من یکم کار دارم میتونم دیر بیام
_گوشیت رو بده
+چی گوشی ها بیا
_شمارم رو نوشتم هر وقت تونستی بیا من بعد از ظهر ساعت 16 توی کتابخانه پایینی منتظرتم خداحافظ
+خداحافظ
تهیونگ به جای خالیش نگاه کردم همونطور که راه میرفتم یه اتفاق های امروز فکر میکردم اون واسه من جلوی اونا وایستاد چون میخواستن من رو زخمی کنند اولش فکر کردم دوستم داره ولی با حرفی که به اون دخترها زد فهمیدم فقط به عنوان دوست بهم نگاه میکرد این یه جورایی منو ناراحت کرد ولی به روی خودم نیوردم بلاخره ما بیشتر از این نمیتونستیم باشیم رسیدم خونه بعد از عوض کردن لباسام رفتم پایین واسه ناهار روی صندلی نشستم و برعکس دیروز که کلی شوق داشتم قیافه ناراحتی به خودم دادم مامانم پرسید
مامان تهیونگ پسرم حالت خوبه
+ آره مامان من خوبم بابا کجاست
م ته رفته تا کارهای خونه روستا رو حل کنه
+ مامان اگه یکی بخاطر اینکه اذیتت کردن چند نفر رو کتک بزنه چه معنی میتونه داشته باشه
م ته چرا میپرسی پسرم با یکی دعوا کردی
+نه همچین چیزی نیست همینجوری پرسیدم
م ته اوم میتونه واسه دوستی باشه چون بلاخره دوستا از همدیگه دفاع میکنند
+درسته من چی فکر کردم ههه ممنون مامان من میرم میخوابم وقت شام بیدارم کن
م ته باشه برو خوب بخوابی
+رفتم اتاقم و روی تخت دراز کشیدم به ا.ت فکر میکردم اینکه الان چیکار میکنه فردا بعد از اینکه همراه بابام رفتم روستا تا کار کنم میرم پیشش روی پهلو دراز کشیدم و عکس که زیر بالشم مخفی کرده بودم رودر آوردم بهش نگاه کردم ا.ت ای کاش میدونستی چقدر دوستت دارم من توی این زمان کم عاشقت شدم میدونم احساساتم واقعیه و اشتباه نیست ای کاش میتونستم اینا رو بهت رو در رو بگم ولی نمیتونم نمیتونم بدون اینکه محو چشات بشم اینو بگم عکس رو بغل کردم و چشام رو بستم دوستت دارم ماه من ای کاش نه تنها دوست بودیم و رابطمون از دوستی تا عشق میرفت
۴۳.۵k
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.