پارت

پارت8
که یهو چشمم افتاد به یه پسر قد بلند که بخاطر ماسک رو صورتش چهرش زیاد مشخص نبود
ولی یکم که دقت کردم اون شوگا بود
نادیدش گرفتم و به راه خودم ادامه دادم ولی اون منو شناخت
شوگا: ملورا
ملورا: سلام(سرد)
شوگا: خیلی وقته ندیدمت خیلی تغییر کردی... حتما خیلی داری با دوستای جدیدت خوشمیگذرونی (پوزخند.)
ملورا: من باید برم .. خدانگهدار اقای مین
چند قدمی از شوگا فاصله گرفت که شوگا گفت
شوگا: خودت موقعیت بزرگیو از دست دادی همه ارزوشونه تو گروه ما باشن چون قدرت دستماس
ملورا: مراقب باش قدرت کورت نکنه هیونگ.. قدرت اونقداراهم که فکر میکنی خوب نیست

قدم هامو سریع کردم و از اونجا دور شدم باورم نمیشد که اون دوستای مهربونم تبدیل شدن به دشمن هام
تو این دوسال قدرت استریکیدز خیلی بالا رفته بخاطر ورود من به گروه و سهام بی تی اس و کمپانی در حال فرو ریختنه اونا هم دارن از جیب خودشون خرج میکنن
داشتم با حرص بغض به راهم ادامه میدادم که گوشیم زنگ خورد.
هان اوپا بود
ملورا: جونمم اوپا
هان: سلام خوشگلممممم.. ملورا بیرونی؟
ملورا؛ اره
هان: پس یه این لوکیشنی که میفرستم بیا
ملورا: باشه
ویو هان
خیلی وقته با خودم درگیر بودم پس از مدتی همفکری با اعضا تصمیم گرفتم که......
دیدگاه ها (۱۹)

پارت15تصمیم گرفته بود کی جون رو پیش خودش نگهداره و بزرگش کنه...

با اعضا تصمیم گرفتم که ملورا رو دعوت کنم به یه کافه تا اونجا...

دوستی=نفرت

دوستی=نفرت

فیک عشق ابدی

نحس

The Hello my family

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط