۱۵ پارتی از ای ان

#پارت_شیشم
#جونگین

ای‌ان از شب قبل تا صبح چشم روی هم نذاشته بود. مدام توی دفترچه‌اش چیزی می‌نوشت و پاک می‌کرد، ایده می‌داد و عوض می‌کرد. بالاخره ساعت نزدیکای ظهر، بدون اینکه چیزی بهت بگه، خونه رو ترک کرد.

تو هم که هنوز قهر بودی، با خودت گفتی: بازم رفت کمپانی. باز همون قصه همیشگی.

اما وقتی غروب برگشتی خونه، درو باز کردی و بوی عطر گل‌رز پیچید توی فضا. کل خونه پر از شمعای کوچیک و گلبرگ بود. روی میز یه جعبه کیک شکلاتی بود که روش نوشته بود:
«ببخش که دیر رسیدم، ولی هیچ‌وقت نمی‌خوام دیر برسم به دل تو.»

همون لحظه ای‌ان از آشپزخونه اومد بیرون. لباس ساده ولی مرتب پوشیده بود، موهاشو همون‌جوری آشفته زده بود که می‌دونستی فقط وقتی عجله داره این شکلی میشه. توی دستش یه ظرف بود پر از غذاهایی که خودت همیشه دوست داشتی.

ای‌ان (با صدای لرزون): «می‌دونم این همه شمع و گل و کیک نمی‌تونن جبران کنن، ولی… می‌خوام ثابت کنم حتی وقتی خسته‌ام، حتی وقتی وقت ندارم، تو هنوز اولویت منی.»

ات دست به سینه ایستادی. هنوز لبخند نزدی.
ات: «این یعنی از فردا دیگه قرار نیست نصفه‌شب بیای؟»

ای‌ان جلو اومد، خیلی آروم ظرف غذا رو گذاشت روی میز. بعد دستاتو گرفت توی دستش.
ای‌ان: «قول نمی‌دم همیشه زود بیام… ولی قول می‌دم دیگه هیچ‌وقت بدون خبر و بی‌توجهی ولت نکنم. حتی اگه پنج دقیقه وقت داشته باشم، اون پنج دقیقه برای توئه.»

چشماش پر از نگرانی بود. اون‌قدر واقعی که سخت بود جلوی خنده‌ت رو بگیری. یه کم مکث کردی، بعد لبخندت بالاخره اومد.
ات: «خب… شاید این بار ببخشم. ولی اگه دوباره تکرار بشه…»

ای‌ان سریع ادامه داد: «نمی‌شه. اجازه نمی‌دم تکرار بشه.»

همون لحظه چراغای خونه خاموش شد و نور شمع‌ها همه‌جا رو گرفت. ای‌ان یه جعبه کوچیک درآورد. داخلش یه گردنبند ساده ولی قشنگ بود.
ای‌ان: «این برای اینه که همیشه یادت باشه هرجا باشم، قلبم کنارته.»

تو دستاتو دور گردنش حلقه کردی. بالاخره قهرت آب شد.
ات: «فقط به یه شرط می‌بخشم.»
ای‌ان: «شرطت چیه؟»
ات (با خنده شیطنت‌آمیز): «این کیک باید نصف بیشترش مال من باشه.»

ای‌ان خندید، نفسش سبک شد و پیشونیشو گذاشت روی پیشونیت.
ای‌ان: «اگه کلشو بخوای، بازم می‌دم. فقط قهر نکن.»
*پایان*
دیدگاه ها (۰)

۱۵ پارتی از ای آن

۱۵ پارتی از ای ان

۱۵ پارتی از ای ان

۱۵ پارتی از ای آن

همین تور که غذا رو درست میکردی کیک رو هم آماده میکردی همه چی...

پارت ۱۷

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط