ارمی فداکار
ارمی فداکار
پارت ۲۸
از دید یونجی :
سریع از جاش پاشد و جوری بهم نگاه کرد که از ترس به خودم ترسیدم
تهیونگ اومد پیشم و آروم گفت : من جای تو بودم میرفتم به جین کمک کنم
من آب گلوم رو صدا دار قورت دادم و گفتم : امم م...من میرم به جی....جین کمک کنم
سریع بدو بدو کردم به طرف آشپزخونه
جین : هیی وای واد دِ فا...ک
و سریع چاقویی که توی دستش بود رو به سمتم گرفت
من : به خدا که تو این خونه امنیت جانی ندارم
جین : وایی تویی یونجی ؟ هوووفف ببخشید ترسوندمت معمولا
من لبخند مضحکی زدم : نه عیب نداره
هر چند ترسیده بودم اما هیچ ارمی نمیتونه جین رو نبخشه
جین : حالا چیزی میخوای ؟
من : ها؟ نه ، نه بابا میخواستم بهت یه دستی برسونم
جین به شوخی گفت : خوبه توی این یه هفته ازت اینجا کار میکشم (خنده شیشه پاک کنی )
خندیدم
جین : خب بیا بریم سر این رو گذاشتم تا پخته بشه
خواست بره تو حال که دستشو گرفتم
به دستم که دستشو گرفته بود نگاه کردم که یهو فهمیدم چیکار کردم
دستمو برداشتم و سعی کردم توضیح بدم : خ..خیلی معذرت میخوام اصن نمیدونستم چی شد که دستتون گرفتم ف...فقد میخواستم وایستین اصن حواسم نبود دارم بی اجازه دستتون رو میگیرم
دستمو کردم توی موهام و موهام رو فشار میدادم و یکم عقب رفتم
جین اومد جلو و دستامو از توی موهام جدا کرد و گفت : هی اشکالی نداره من مشکلی نداشتم آروم باش دختر یکم نفس عمیق بکش
چند تا نفس عمیقی کشیدم که جین گفت : خب ؟ حالا چی میخواستی بگی ؟
خب سلام من اومدم
میدونم که خیلی ازم شاکی هستین که چرا انقدر دیر اما به خدا قسم که مشکل داشتم و اگه میتونستم بهتون بگم حتما میگفتم اما نمیشه پس لطفا درکم کنین
خب به خاطر این که جبران کنم براتون امروز هر چقدر بشه براتون پارت میزارم بالای دو سه تا
پارت ۲۸
از دید یونجی :
سریع از جاش پاشد و جوری بهم نگاه کرد که از ترس به خودم ترسیدم
تهیونگ اومد پیشم و آروم گفت : من جای تو بودم میرفتم به جین کمک کنم
من آب گلوم رو صدا دار قورت دادم و گفتم : امم م...من میرم به جی....جین کمک کنم
سریع بدو بدو کردم به طرف آشپزخونه
جین : هیی وای واد دِ فا...ک
و سریع چاقویی که توی دستش بود رو به سمتم گرفت
من : به خدا که تو این خونه امنیت جانی ندارم
جین : وایی تویی یونجی ؟ هوووفف ببخشید ترسوندمت معمولا
من لبخند مضحکی زدم : نه عیب نداره
هر چند ترسیده بودم اما هیچ ارمی نمیتونه جین رو نبخشه
جین : حالا چیزی میخوای ؟
من : ها؟ نه ، نه بابا میخواستم بهت یه دستی برسونم
جین به شوخی گفت : خوبه توی این یه هفته ازت اینجا کار میکشم (خنده شیشه پاک کنی )
خندیدم
جین : خب بیا بریم سر این رو گذاشتم تا پخته بشه
خواست بره تو حال که دستشو گرفتم
به دستم که دستشو گرفته بود نگاه کردم که یهو فهمیدم چیکار کردم
دستمو برداشتم و سعی کردم توضیح بدم : خ..خیلی معذرت میخوام اصن نمیدونستم چی شد که دستتون گرفتم ف...فقد میخواستم وایستین اصن حواسم نبود دارم بی اجازه دستتون رو میگیرم
دستمو کردم توی موهام و موهام رو فشار میدادم و یکم عقب رفتم
جین اومد جلو و دستامو از توی موهام جدا کرد و گفت : هی اشکالی نداره من مشکلی نداشتم آروم باش دختر یکم نفس عمیق بکش
چند تا نفس عمیقی کشیدم که جین گفت : خب ؟ حالا چی میخواستی بگی ؟
خب سلام من اومدم
میدونم که خیلی ازم شاکی هستین که چرا انقدر دیر اما به خدا قسم که مشکل داشتم و اگه میتونستم بهتون بگم حتما میگفتم اما نمیشه پس لطفا درکم کنین
خب به خاطر این که جبران کنم براتون امروز هر چقدر بشه براتون پارت میزارم بالای دو سه تا
- ۱.۴k
- ۲۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط