نفرین عشق

"نفرین عشق"
season:²
part:⁶⁶
بعد از اینکه همه وارد شدن یه نفر اومد و جلوی همه شروع به سخنرانی کرد
-سلام به تمامی گروه ها و کسانی که در این مراسم شرکت کردن، ممنون بابت حضورتون... امیدوارم لذت کافی رو ببرید،امشب شما برای انتخاب جانشین اینجا دعوت شدید خواستم بگم که تمام این مدت سعی کردم بهترین خودم رو بهتون نشون بدم..درسته اولین بارتون هست که من رو می‌بینید ولی تمام این مدت من مخفیانه و با نیرو های خودم حواسم بهتون بود امشب می‌خوام این ماسک رو دربیارم و چهره واقعی خودم رو بهتون نشون بدم
ماسک رو درآورد اندامش که مثل اندام یه جوون بود ولی چهرش خیلی پیر بود
-خواستم بگم دیگه سن من رفته بالا و می‌خوام یه شخص جوان رو رییس قرار بدم
کاغذی تو دستش باز کرد
-این شخص کسی نیست جز... سونگ میون!
چشمام داشتن از حدقه درمیومدن
-کار هایی که ایش..
یعنی میون مافیاست؟
تهیونگ:چیزی شده؟چرا چشمات گرد شدن؟
یونا:فهمیدی اون کیه
تهیونگ:سونگ میون
کمی مکث کرد و حیرت زده گفت
تهیونگ:میون؟!
یونا:آره خودشه
-لطفا تشریف بیارید این‌جا
میون:از تمامی شما بخاطر شرکت در این مراسم متشکرم
یونا:خودشه حتی صداشم عوض نشده
کسی به بازوم زد
بورام:هی فهمیدی اونه
یونا:آره ولی تابلو نکن
سومین:خب دیگه فهمیدین کار کی بود برگردین سر زندگیتون
یونا:معلوم هست چی میگی؟!
سومین:چیکار می‌خوای کنی؟
یونا:لطفشو جبران می‌کنم
باهینی:یه کاری می‌کنم
یونا:کاری نداشته باش
باهینی:می‌خوام یکم هیجان بدم
کمی بعد اومد پایین پیش بقیه رفتم سمتش
یونا:میشه لطفا باهام بیاید؟
میون:اوه بله حتما!
باهینی:
به نظرم بهتر بود چراغارو قطع کنم و کمی بقیرو بترسونم و به هم زدن مجلس بشه بخشی از انتقام یونا پس رفتم سمت راه پله و دنبال اتاق برق گشتم
باهینی:فکر کنم این باشه
سومین:چیکار می‌کنی
باهینی:تو اینجا؟
فریاد زد
سومین:فکر می‌کنی میذارم مهمونی که بخاطر دوستم هست رو خراب کنی
باهینی:چی میگی
ادامه دارد...
لینک چنل روبیکام:
https://rubika.ir/fake_novel_bts
#فیک_بی_تی_اس #فیک #بی_تی_اس #تهیونگ #جونگکوک #شوگا #نامجون #جیهوپ #جیمین #جین #اسمات #وانشات
دیدگاه ها (۰)

"نفرین عشق"season:²part:⁶⁷فریاد زدسومین:فکر می‌کنی میذارم مه...

"نفرین عشق"season:²part:⁶⁸...یونا،میون...سیلی محکمی به صورتش...

"نفرین عشق"season:²part:⁶⁵ساعت ۶ شده بودیونا:بهتره کم کم حاض...

"نفرین عشق"season:²part:⁶⁴صبح شده بود و از خواب بیدار شدم نگ...

رمـان زخٰم عشق تـو پـارت نهم🫐✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ...

میان عشق و درد---پارت ششم:اون عصر، یونا تو خونه نشسته بود و ...

black flower(p,307)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط