بس که من با درد هجرانت مدارا کرده ام

بس که من با درد هجرانت مدارا کرده ام
خویش را در حلقه ی عشاق رسوا کرده ام

درد را بی گفتگو باید به اهل درد گفت
در غمت با شمع زین رو گفتگو ها کرده ام

اشک را گفتم چرا میریزی ای دیوانه گفت:
روزن امّیدی از این گوشه پیدا کرده ام

منّت از خوبان کشیدن شیوه ی آزادگیست
زین سبب، قامت خم از بار تمنا کرده ام

با "صفا" گفتم که غوغا میکنی در شعر گفت:
دیده ام غوغای چشمی را، ...و غوغا کرده ام

#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

شرمنده ام که حرف دو پهلو نمی زنمرک گفته ام که پيش تو، زانو ن...

ﮔﻞ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﺖ ﭼﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﺯﻟﻒ ﺷﺐ ﺑﯿﺎﺭﺍﯾﻢﭼﺮﺍﻍ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩﺍﺕ ﮔﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺭ...

گرچه هنگام سفر ،جاده ها جانکاه اندروی نقشه ،همه ی فاصله ها ک...

صد نامه نوشتیم ولی نامه بری نیستاز هدهد پیغام رسان غیر پری ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط